خلاصة:
این مقاله ابتدا به انتقاد هابرماس از مارکس اشاره میکند.او معتقد است که مارکس کنش را به کار تقلیل داد.کنش از دید هابرماس به دو نوع ابزاری و ارتباطی تقسیم میشود.کنش ارتباطی از دید هابرماس در پی تحقق تفاهم و همرایی است.گفتگو در مرکز کنش ارتباطی قرار میگیرد و در عمل گفتگو نیز شاهد وسیلهای به نام زبان هستیم.چهار شرط برای ارزیابی یک وضعیت آرمانی برای گفتار وجود دارد:قابل فهم بودن،دارای قضایای حقیقی بودن،صداقت،و دوستی یا حقیقت.این شرایط شاید آرمانی جلوه کند ولی در هرگفتگویی اجتنابناپذیر است و یا حداقل در جهت تحقق آنها باید تلاش کرد.
ملخص الجهاز:
"در واقع از نظر هابرماس همان طور که اشکال بجا و نابجای گفتار دال بر وضع روانی فرد سخنگو است،مدلهای بکار گرفته شده در گفتگوها نیز دلالت بر وضع نظام اجتماعی دارد و میتوان بر حسب این آرمان ارتباطی از اشکال بجا و نابجای گفتگو در تعاملات اجتماعی سخن گفت.
هابرماس در بیان معیارهای مورد نیاز برای دریافت اعتبار یک گفتار که همان معیارهای مطرح در بالاست-به شکلی دیگر-اظهار میدارد:هرگفتاری با موارد زیر دارای توانش ارتباطی میشود؛اولا بیان سخنگو باید قابل فهم باشد به طوری که گوینده و شنونده بتوانند همدیگر را بفهمند؛دوم بیان سخنگو باید دارای قضایای حقیقی (true proposition) باشد به طوری که شنوندگان بتوانند در دانش گوینده خود را سهیم بدانند؛سوم اینکه گوینده باید در آنچه میگوید صداقت داشته باشد تا شنوندگان بیان او را باور کنند؛و در پایان اینکه سخنگو باید نطقی را انتخاب کند که دارای صحت و درستی (truthfully) باشد به طوری که شنوندگان نطق را بپذیرند و نیز هردو طرف بر زمینههای معینی موافقت داشته باشند.
Apel) بیان میدارد که اصول ارتباطی هابرماس تنها زمانی در بنیان نظریه اجتماعی به کار خواهد آمد که به راستی کلی و همگانی باشند اما چنین نیستند؛ اپل بعد از بیان آنکه این اصول آرمانی هستند و فقط مکالمه را در بهترین شرایط در نظر میگیرند، ادامه میدهد«اما نکته اینجا است که آن اصول از این وضعیت دانسته و شناخته نمیشوند و از سوی دیگر،در زندگی راستین که بسیار هم مورد توجه هابرماس است،این وضعیت چون استثناء جلوه میکند و نه قاعده."