ملخص الجهاز:
جای هیچگونه تعجب نیست که هابسبام در آخرین کتابش بما اطمینان میدهد که "ناسیونالیسم عامل اصلی رشد و توسعه تاریخی نیست"و بدین طریق از"اهمیت تاریخی آن میکاهد"8هنگامی که خاورمیانه شاهد ناآرامیهای ناسیونالیستی بود و درحالیکه تعدادی از دولتهای عضو سازمان ملل دائما در رأس قرار داشته و روز بروز بر قدرتشان اضافه میشد،تجزیه و از هم پاشیدگی امپراطوری شوروی،قدرتمندترین جنبشهای ناسیونالیستی را بوجود آورد.
این پیوستگی مسئله ملیای (National Question) است که نه تنها مارکسیستها بلکه حتی روشنفکرترین روشنفکران نیز(محافظهکاران همانند لیبرالها)در تاریخ حیاتشان با آن مواجه بودهاند.
از چه طریق دیگری ما میتوانیم دریابیم که در خاورمیانه(نه تنها برخورد بین اعراب و اسرائیل بلکه برخوردهای مذهبی در خود جهان عرب)یا در امپراطوری شوروی سابق،یا آنچه که زمانی هند کبیر نامیده میشد،یا در یوگسلاوی و یا در ایرلند شمالی چه میگذرد؟اینها واقعیتهای جهان ما هستند: "برخوردهایی خونین"جائیکه ناسیونالیسم و مذهب بهم میپیوندند.
51مذهب- که تاکنون نقش مهمی را در ناسیونالیسم ایفا نموده-بعنوان ابزاری است که توسط نخبگان اجتماعی و سیاسی بکار برده میشود،هرچند که خود این نخبگان سکولارند ولی برای بسیج توده مردم و تحکیم وفاداری آنها،به مذهب متوسل میشوند.
ما مطمئنیم که اینها اهمیت جهانی ندارد اما ناسیونالیسم تنها در جهان سوم یا در قسمتهای"مابعد تاریخ" اروپا مانند ایرلند شمالی همچنان برجای مانده و مذهب نیز تنها،مسألهای است که بصورت بنیادگرایی مطرح گردیده است.
361 یکی دیگر از رایدیکالهای برجسته انگلیسی با توجه به خطر چپ جدید اعلام نموده است که ناسیونالیسم در این مقطع تاریخ،در کل نسبت به آنچه که قبلا بوقوع پیوسته،ارجح میباشد.