خلاصة:
منطق تکوینی به لحاظ تاریخی همزاد بشر و تفکر اوست. اما تدوین قواعد علم منطق،
بنابر قول مشهور، اول بار به دست ارسطو صورت گرفته است. پس از ارسطو شاگردان و
تابعان وی به شرح و تفسیر آن پرداختند و مجموعه کتب منطقی ارسطو را گرد آوردند و آن
را ارغنون نامیدند. پس از تدوین منطق به دست ارسطو، برخی با آن موافقت کردند و به
شرح و تفسیر و تهذیب و تکمیل آن پرداختند و برخی با آن مخالفت ورزیده، آن را کانون
نقد قرار دادند. منتقدان منطق چه پیش از ظهور اسلام و چه پس از ظهور اسلام و ترجمة
آن به عربی و رواج در میان مسلمین، به علل مختلفی به مخالفت با منطق برخاستهاند که
برخی از این علل عبارتاند از اعتقاد به نقصان یا بطلان یا بیفایده یا کمفایده
بودن منطق ارسطو، چه در منطق تعریف و چه در منطق استدلال؛ اعتقاد به بینیازی انسان
از منطق ارسطو؛ اعتقاد به خلاف اموری که از اصول متعارف علم منطق به شمار میآید.
در این مقاله به بررسی برخی شبهات مطرح شده دربارة فایدة منطق و نیاز انسان به منطق
و پارهای اصول متعارف منطق میپردازیم و پاسخ منطقدانان به این شبهات را طرح و
بررسی میکنیم.
ملخص الجهاز:
"بهتر است از این سخنان افراطی و تفریطی دربارة منطق دست برداریم و راه میانهای را برگزینیم که در بسیاری عبارات منطقدانان به آن تصریح شده است: اولا، اینگونه نیست که راه رسیدن به حق و علم منحصر در منطق باشد، بلکه راههای دیگری نیز هست (رازی، شرحالمطالع،17)؛ ثانیا، اینگونه نیست که برای دستیابی به همة علوم و معارف نیاز به منطق باشد، بلکه برای بعض آنها لازم است (همان، 18)؛ ثالثا، اینگونه نیست که همة انسانها برای دستیابی به علوم و معارف نظری به منطق نیاز داشته باشند، بلکه بعضی بینیاز و بعضی نیازمند به منطقاند (همان، 17؛ ابنکمونه، الجدید فی الحکمه، 151؛ کاتبی، منطقالعین، 175)؛ رابعا، صرف آموختن منطق برای رسیدن به هدف آن کافی نیست، بلکه مانند دیگر صنایع نیاز به مهارت و ملکه شدن قواعد و نیاز به مراعات دارد ( الشفاء، القیاس، 117؛ فخررازی، الانارات، 9؛ شرحالاشارات، 10؛ رازی، تحریر القواعد المنطقیه، 61)؛ خامسا، کسب علوم و معارف مشروط به منطق نیست، بلکه این کار با دانستن منطق آسان و کامل میشود (فخر رازی، شرح عیون الحکمه، 46)؛ زیرا منطقدان هم میفهمد و هم میداند که چرا و چگونه این فهم و درک را به دست آورده است؛ یعنی هم انتقال برای او حاصل میشود و هم وجه و کیفیت و ارزش انتقال را میفهمد، و این بهتر و کاملتر است از وضعیت کسی که فقط میفهمد و درست و برهانی میاندیشد ولی وجه آن فهم و درک را نمیداند ( الشفاء، القیاس، 17)."