خلاصة:
در این مقاله نکتهای را به بررسی و نقد میگذاریم که در مبحث سودانگاری یا فایدهگرائی مهمتر و مسئله آمیختهتر جلوه کرده است؛و آن نکته این است که اگر مغالطهء طبیعت گرائی موردنظر جورج ادوارد مور شکل دیگری از همان مسئلهء هیوم،یعنی استنتاج منطقا نامجاز باید اخلاقی از است،باشد، آیا استیوارت میل در پیریزی اخلاق فایدهگرا و مساوی قرار دادن خوب با خواستنی،مرتکب آن شده است؟پاسخ نگارنده به این پرسش منفی است.خواهم کوشید تا با تحلیل روش و شیوهء نزدیک شدن میل به بحث معنا و مبنای خوب و بد،نشان دهم که اولا چرا معادلهء فوق استنتاجی مغالطی نیست و ثانیا چگونه میل از"خواستنی"به معنای"خواسته شده"به"خواستنی"به معنای "شایسته خواستن"نزدیک میشود.از نظر میل،تمرین محاسبهء دوراندیشانهء نفع شخصی و،مهمتر از آن،پرورش احساس اجتماعی و گسترده کردن دایرهء"خود"،که هر دو به موازات رشد آموزش رخ میدهد،راهی است که در چارچوب فایده گرائی،"است"توصیفی را به"باید"اخلاقی متصل میکند.
ملخص الجهاز:
"زیرا حتی قشریترین متشرعین و ظاهریون از طوایف محدثین در مذاهب گوناگون اسلامی نیز حد اقل به یک موجود غیرمادی در عالم هستی قائلند و آن خداوند تبارک و تعالی است لذا این تعبیر به دمیدن از روح خود به منزله«نص»در وجود یک حقیقت خدایی یعنی مجرد از شوائب ماده در حقیقت آدمی است و این تعبیر در دو سورۀ دیگر قرآن کریم تکرار شده است(ص 72 و حجر/ 29)»همچنین از آیات دیگری که از تقابل روشن میان نفس به عنوان یک حقیقت متمایز از بدن یاد میکند آنجایی است که خداوند حال افراد معصیتکار و ظالم را هنگامی که در لحظات نهایی مرگ و خروج از عالم طبیعت هستند بیان میفرماید: «و لو تری اذ الظالمون فی غمرات الموت و الملئکة باسطوا أیدیهم أخرجوا أنفسکم الیوم تجزون عذاب الهون...
(مانند رساله فایدون که بیش از پنج دلیل بر مقصود خود اقامه میکند)و البته ارزش این دلائل از نظر فلسفی یکسان نیست برخی مبتنی بر مبانی پذیرفتهشده فلسفه افلاطون مانند عقیدۀ به مثل و عالم ایدهها و نیز به نظریۀ یادآوری(آنامنسیس)در باب معرفت و علم و یا پارهای عقاید خاص راجع به خلقت ادواری اشیاء و از این قبیل مبانی است و پارهای نیز دلایل مستقل عقلی و قابل دفاع براساس روانشناسی فلسفی ذهن است مانند قول به وجود معقولات نزد عقل و استدلال بر تناسب میان حال و محل و ظرف و مظروف.
»10 در پایان همین فقرات افلاطون مینویسد: «مطالبی که دربارۀ نفس بیان کردیم یعنی اینکه چه مایه از آن نوع خدایی و چه مایه از نوع فناپذیر است و همچنین اینکه هریک از آنها در کدام قسمت بدن قرار دارد و به چه علت جای آن دو از یکدیگر جداست فقط وقتی میتوانیم ادعا کنیم این مطالب مطابق با حقیقتاند که خدا خود چنین اجازهای به ما بدهد."