ملخص الجهاز:
"مانی نه تنها خود ادعای پیغمبری کرد بلکه زردشت حکیم ایرانی را نیز پیغمبر یزدان شمرد که بخاور زمین فرستاده شده است،و مسیح را پیغمبر یزدان برای مردم باختر شناخت،و دیگر انبیای بنی اسرائیل حتی موسی را که پیش از نهضت هلنیزم زندگی کرده بودند و افکار ایشان که در تورات پراکنده بود،با افکار(هلنی-هند و ایرانی)مانی سازش نداشت،همگی را فرستادگان اهریمن خواند.
آری در سده سوم هجری زردشتیان عراق تازه بفکر افتادند که به پیشوای مذهبی خویش(زردشت حکیم)لقب پیغمبری بدهند و کتاب او را از طراز کتب مقدس سامی قلمداد کنند یعنی آنرا مثل تورات و قرآن فرود آمده روحی آسمانی بشمرند،تا بتوانند بدین وسیله از مقررات ارفاقی قانون متعلق به"اهل ذمه"که خاص ملتهای"اهل کتاب"بود استفاده نمایند،و شاید علت مردود شدن این درخواست- از طرف فقهای اهل سنت همانا عدم اتفاق نظر خود زردشتیان در این مساله بوده است.
اگر عقل بشری برای اثبات وجود خدا و تشریع قوانین کافی است و نیازی به فرستادن پیغمبران نیست،پس چه نیازی به وجود خلیفه او تواند بود؟ واکنش دربار خلافت در برابر کلیه نغمههای مخالف دولت و معتقدات رسمی سخت و کوبنده بوده است و- بسیار از کشتارهای دستهجمعی که بدست خلفای بنی امیه و بنی عباس در خراسان و کرمان و آذربایجان و جز آن رخ داده و در تواریخ ضبط است،کمابیش با نظریات و معتقدات مردم مربوط میشد،ولی ذکر آن وقایع از موضوع بحث این مقال خارج است،من میخواهم تنها واکنشهای ایدهاولژیکی دستگاه را مورد بررسی قرار دهم."