ملخص الجهاز:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) افلاطون بهطور کلی همه هنرمندان و هنروران را خیانتکاران به حقیقت(و لا جرم نیکی و زیبایی)میدانست و مدعی بود که هنر قادر است،احساسات و واکنشهای خطرناک و گاهی منحط را در ذهن آدمیان برانگیزد و بپروراند،اما ارسطو برخلاف او مدعی بود در کنار هنرهای فرودست،هنرهای راستینی نیز هستند که حتی قادرند سستیهای طبیعت را هم جبران نمایند.
به اعتقاد آنها در این مورد میتوان گفت که برانکوزی با طرح و ابداع این پیکره و انتخاب عنوان پرنده برای آن،اثر هنری خود را کمال بخشیده است.
بدیهی است که ارزش داورهای زیبایی شناسانهای از این نوع به هیچ وجه در تدوین تاریخ هنر مدنظر قرار نمیگیرد،زیرا که نویسندگان تاریخ هنر همواره آثار خاصی را به شیوههای متفاوت در زمره پدیدههای هنری قلمداد نموده و آنها را به گونهای خاص طبقهبندی میکنند.
در اینجا سؤالی مطرح میشود و آن این که حال که همه کودکان در اولین فرصتی که برایشان پیش میآید به ساخت و ابداع میپردازند،چگونه است که تنها بعضی از آنها به هنر روی میآورند و بقیه مسیرهای دیگری را پی میگیرند.
اگر مناسبت میان میتوس Mythos و لوگوس Logos را در فرهنگ کهن یونانی در طول تاریخ مورد توجه قرار دهیم در خواهیم یافت که اسطوره همواره در لوگوس مستحیل شده است.
به دیگر سخن،آنچه امروز تحت عنوان قانون مورد توجه فرهنگ معاصر غربی است چیزی نیست جز تورات و لوگوس یونانی،داستان خروج در عهد عتیق خود نمودار منشی است که میان لوگوس یونانی و هسته سامی سفر خروج وجود دارد."