ملخص الجهاز:
"آخرین پژوهشنامه من درباره یک روند اجتماعی-انتظامی» ماجرای من و خودرو«جرثقیلی شده»همسرم (به تصویر صفحه مراجعه شود) دکتر فریبرز رئیسدانا روز دوشنبه 19 آذر 1380 در حدود ساعت 5/7 شب،خودرو مرا به دستور راهنمایی و رانندگی نیروی انتظامی مستقر در زیر پل سید خندان،در همین محل و در یک خیابان فرعی کوچک که از نیمه راه بسته شده بود،واقع در ضلع جنوب شرقی میدان،با جرثقیل به پارکینگ حمل کردند و مرا و همسرم را و راننده خودرو که همکار من بود و به خواهش من، با من همراه شده بود،به مدت 30 روز به دوندگی و سرگردانی و خسارت کشاندند.
6-فردای آن روز برای گرفتن کیف محتوی پول و برداشتن اسناد و داروها به توقفگاه رفتم،در حالی که از خود میپرسیدم به چه مجوزی نیروی انتظامی بیتوجه به آنچه در خودرو متعلق به مالک یا راننده آنست،که میتواند ارزشی حیاتی داشته باشد،دست به چنین کاری میزند؟چرا از موجودیهای درون خودرو صورتجلسه تهیه نمیکند؟چرا برای مال مردم پشیزی ارزش قائل نیستند؟درحالی که وظیفه عمده آنها همین است.
اگر آن روز من به دلیل فشار قلبی از پا در میآمدم در حالی که به داروی مورد نیازم که در خودرو بود احتیاج مییافتم،چه کسی پاسخگو میشد؟ 7-من نشانی از یک کیف دستی کوچک که محتوی یادداشتهای فیشبرداری شده بسیار مهم در رشته تحقیقی و تخصصی من میشد و ظاهر آن رنگی و«مثل برگههای جذاب خوشبختی»بود نیافتم،اما از این بابت شکایتی ندارم(اساسا از طرح شکایت رسمی و قضایی در شرایط فعلی پرهیز میکنم!) 8-گفته شد میتوانید همینجا،همان شب (به تصویر صفحه مراجعه شود) با افسر مربوط صحبت کنید تا دستور خروج از پارکینگ را به عنوان اینکه موضوع اشتباه بوده است صادر کنند."