خلاصة:
عبد الرحمن جامی شاعر و عارف نامدار قرن نهم هجری،از شاعران پیش از خود به نیکی یاد میکند.او از شعرایی چون رودکی،عنصری،معزی،فردوسی،انوری،نظامی،سعدی، طهیر،سنایی،خاقانی و مولوی بلخی نام برده و شعر آنان را ارج نهاده است.
نگاهی به آثار عارف جام مبین این نکتهء ظریف است که او همواره گوشهء چشمی به مولوی داشته و در آثار خود،برای تأیید و تبیین افکار و اندیشههای مختلف به اشعار مولوی از مثنوی و مخصوصا غزلیات پرشور کلیات شمس استناد جسته و آنها را دستمایه و زینت بخش کلام خود قرار داده است.او غالبا مولوی و سخن او را ستوده و در بیان برخی قصهها به حکایات مثنوی و مضامین آنها نظر داشته است.
آنچه در اشعار جامی قابل توجه ا ست،قصهپردازی و آوردن حکایات مختلف برای تبیین مفاهیم تعالیم عرفانی و اخلاقی است.او در قصهپردازی و تمثیل گاهی طریقهء مولوی را پیش گرفته است؛بدین معنی که حکایتی را آغاز کرده و بیآنکه آن را به پایان آورد،رها نموده و بعد باز به سر قصه شده است.
جامی حتی وقتی در مرگ جوانی خود به سوک مینشیند و راه فکرت و سخندانی را بر خود بسته میبیند؛ابیاتی از آن عارف نامآور را مناسب حال خود مییابد.
در این مقاله تأثیرپذیری جامی از مولوی و عنایت و ارادت قلبی او به آن عارف روم، بررسی و تبیین و تحلیل شده است.
ملخص الجهاز:
"نمیخواهید که نور به نور پیوندد؟من شدم عریان ز تن او از خیال میخرامم در نهایات الوصال شیخ با اصحاب گریان شدند،و حضرت مولانا این غزل فرمود: چه دانی تو که در باطن چه شاهی همنشین دارم14؟ *عارف جام با آنکه دو بیت آغاز مثنوی را در رسالهای جداگانه شرح و تفسیر کرده در ضمن غزل خود نیز با همان وزن مثنوی و قافیه و ردیف مطلع آن به تضمین ابیاتی از سرآغاز مثنوی مولوی پرداخته است؛او در غزلی گوید:جان از آن لبها حکایت میکند طوطی از شکر روایت میکند هرکه میگوید حدیث سلسبیل ز ان لب نوشین کنایت میکند از رقیبان میکند پهلو تهی جانب ما را رعایت میکند چم شوخش میکشد تیغ جفا لعل جانبخشش حمایت میکند دور از آن لب جان یکی نالان نی است بشنو از نی چون حکایت میکند ز ان لب همچون شکر مانده جدا از جداییها شکایت میکند قتل جامی را چه حاجت زخم تیغ غمزهای او را کفایت میکند15 *به اعتقاد جامی،جنبش خس اگر از باد دانسته شود،به کوی شرک روی آوردن است؛پس عامل اصلی حرکت چیز دیگر و کس دیگری است.
پس حضرت ایشان فرمودهاند:در پیش جنازه ما این بیت خوانید:مفلسانیم آمده در کوی تو شی لله از جمال روی تو51 (نفحات الانس،ص 393) رهروان وقتی دچار رنج و سختی و خوف راه میشدند،برای رهایی خود از آن به غزلیات شمس تفال میکردهاند؛جامی با اشاره به آن میگوید: «و چون به نیشابور رسیدهاند،به واسطه حرارت هوا و خوف راه،میان اصحاب سخنی میگذشته است و فی الجمله فتوری به عزیمتها راه یافته بوده است؛دیوان مولانا جلال الدین رویم را-قدس سره-به تفال گشادهاند،این ابیات برآمده:روید ای عاشقان حق به اقبال ابد ملحق روان باشید همچوت مه به سوی برج مسعودی مبارک بادتان این ره به توفیق و امان الله به هر شهری و هر جایی به هر دشتی که پیمودی52 (نفحات الانس،ص 398) جامی در جای دیگر مینویسد: «..."