خلاصة:
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران خون تازهای در پیکره امت اسلامی به جریان
انداخته و حیات جدیدی به جهان اسلام بخشیده است.امروزه، تجدید حیات اسلام به بحث انگیزترین و قابل توجهترین موضوع در عرصه
سیاست جهانی تبدیل شده و بخش قابل ملاحظهای از ادبیات سیاسی جهان، بهویژه غرب، را
به خود اختصاص داده است.متفکرین و پژوهشگران حوزه سیاست جهانی هر یک از منظری به
این تحول نگریسته و نظریههای متعدد و متعارضی را در این زمینه عرضه کردهاند.یکی
از مهمترین این نظریهها، که ارتباط مستقیمی با جریان تجدید حیات اسلام دارد،
نظریه برخورد تمدنهای ساموئل هانتیگتون است که در آن تمدن اسلامی به عنوان یکی از
بازیگران اصلی عرصه سیاست و تحولات جهانی و جدیترین تهدید نسبت به تمدن غرب در
دهههای آینده مطرح شده است.فرضیه ما در نوشته حاضر این است که به عنوان یک نیروی
جهانی در جوامع اسلامی حیات دوباره یافته و نگرشها و ارزشهای غربی، لیبرال
دموکراسی و مجموعه تمدن مادی غرب را به گونه تعیین کنندهای به مبارزه فراخوانده
است.
ملخص الجهاز:
"به جرأت میتوان ادعا کرد که در همه این واکنشهایی که نسبت به نظریه برخورد تمدنها بروز کرد، کمتر کسی به این سؤال اساسی و اصلی پاسخ داد که اساسا چرا به یکباره و در عرض کمتر از ده سال، موضوعات فرهنگی و تمدنی این همه اهمیت یافت؟مگر چه اتفاقی افتاده بود که اینگونه موضوعات اهمیت خود را، که گفتیم قریب به نیم قرن از دست داده بود، باز یافته است؟مگر تمدن چه ویژگیهای دارد و چه عنصر یا عناصری در آن نهفته است که اهمیت، جایگاه و نقش آن در سیاست جهانی تا این زمان مورد غفلت و بیتوجهی نظریهپردازان بوده است؟ برای یافتن پاسخ به این سؤال اساس، که در حقیقت فرضیه این نوشته میباشد، لازم است ابتدا تمدن و فرهنگ را تعریف کنیم، اجزاء و عناصر تشکیل دهنده تمدن را بشناسیم و ببینیم کدام یک از این اجزاء به راستی دارای اهمیت برتر میباشد و آیا دلایل، تجربهها و شواهد هم بر اهمیت برتر این جزء یا اجزاء گواهی میدهند یا خیر؟ تعریف تمدن و اجزای متشکله آن از تمدن تعاریف فراوانی شده است.
این کتاب که توسط گراهام فولر، کارشناس ارشد سازمان سیا در خاورمیانه و از پژوهشگران برجسته مرکز مطالعاتی راند و یک نویسنده دیگر نوشته شده است، ضمن معرفی اسلام به عنوان فرهنگی که توانایی ایستادگی و مقاومت دراز مدت در برابر فشارهای بینالمللی را دارا بوده و مایل به مصالحه و سازش بر سر شرف و حق حاکمیت خود نخواهد بود، رویارویی گسترده بین بلوکهای کشورهای اسلامی و غربی را در مجموع محتمل دانسته و پیشبینی میکند که«در محیط استراتژیک بعد از دوران جنگ سرد، عرصههای رو به رشدی وجود دارند که تقدیر چنین است که اسلام و غرب در آن در جهت بهتر تا بدتر تعامل داشته باشند."