خلاصة:
ژاک لاکان از اندیشمندان برجستهء پساساختارگراست که با تأثیرپذیری از دیدگاههای سوسور و لوی استروس1تحول شگرفی در روانکاوی معاصر ایجاد نمود.نظریات لاکان به تعبیری بازخوانی اندیشههای فروید محسوب میشوند که عمدتا تحت عنوان«بازگشت به فروید»از آن یاد میشود.اما واقعیت این است که تأثیرپذیری او از اندیشههای ساختارگرایی،نگرش جدیدی از ناخودآگاه را ایجاد نمود. از نظر لاکان،ناخودآگاه هیچ گونه هویتی از خود ندارد و ساختار زبانی دارد.علاوه بر این،او تعریف جدیدی از سوبژ کتیویته ارائه میدهد که اساسش بر فقدان است.در تئوری لاکان،سوژه اساسا مفهومی واحد،متجانس و همگون ندارد.«دیگری»کانون اصلی هویت سوژه است:با«دیگری»است که سوژه شکل مییابد،با«دیگری»خود را در مییابد و با«دیگری»به شناخت میرسد.در حوزهء نقد پساساختارگرا،تحلیل روانکاوی لاکانی از جایگاه ویژهای برخوردار است.دو ویژگی مهم این نقد،ابژه محور و مرکززدایی،آن را از نقد روانکاوی کلاسیک متمایز میسازد.در نظریات روانکاوی لاکان سه نظم اساسی در حیات نفسانی انسان،میل،جنسیت و زبان ناخودآگاه از مفاهیم کلیدی به حساب میآیند.در این مقاله ابتدا به توضیح مختصری از این مفاهیم کلیدی خواهم پرداخت و سپس برای آشنایی بیشتر با کاربرد این مفاهیم در نقد روانکاوی لاکانی به تفسیرهای خود لاکان و بررسی نمونههایی دیگر خواهم پرداخت.در پایان اشاره کوتاهی به تمایز نقد لاکانی از دیگر خوانشهای پساساختارگرا خواهم داشت.
ملخص الجهاز:
"ابژه محوری در ابعاد مختلف تئوری لاکان خود را نشان میدهد:در شکلگیری سوژه،در ورود او به زبان و نظم نمادین،در بحث میل که«دیگری» هیچ است.
لاکان در حیات نفسانی انسان قائل به سه نظم است(که بعدا در مقاله به آن خواهیم پرداخت) اما هیچ مرکزیت و مرزی در حیات نفسانی سوژه وجود ندارد و هرکدام از این نظمها نه تنها بر هم تأثیر دارند که در یکدیگر دخل و تصرف میکنند.
حیات نفسانی انسان لاکان ساحت روانی انسان را در قالب سه نظم خیالی،نمادین و واقعی توضیح میدهد اما همان طور که در مقدمه ذکر شد،این نکته را باید در نظر داشته باشیم که مرزهای این سه نظم در تئوری روانکاوی لاکان کاملا نامشخص است.
بنابراین،در این داستان سه نگاه وجود دارد: نگاه خیالی و نگاه واقع که هردو یک معنای ثابت را برای نامه در نظر میگیرند،در حالی که،نگاه نمادین آگاه به هردو معنا(تفسیر خود و دیگری)است.
چیزی به نام مرد یا زن وجود ندارد چرا که هویت امری واحد، متجانس و همگون نیست؛همان طور که نرینگی صرفا یک دال است،جنسیت نیز هویت اجتماعی است که در اثر برخورد سوژه با نظم نمادین تعریف میشود.
بنابراین، میتوانیم بگوییم که ابژه در اثر خلاء میان سوژه و دیگری حاصل شده و گمشده است اما از جهت دیگر این جمله معنا ندارد چون اگر گمشدهای وجود داشت قابل یافتن بود و میل ارضاء میشد.
لاکان معشوق را نیز مانند ابژهء گمشده میبیند که از طرفی غیر قابل دسترسی و گمشده است و از طرف دیگر گم نشده که پیدا شود چرا که اساسا میل آن را برای رفع خلاء به وجود آورده است."