ملخص الجهاز:
"این برای من خیلی اهمت دارد،شاید بتوان گفت به نوعی سلیقهی من است،البته من با اینکه کسی بخواهد از موسیقی بهعنوان پسزمینه کارش استفاده کند،مشکلی ندارم ولی در عین حال در کارهایی که موسیقی برایشان ساختهشده است و به خصوص در آنهایی که موسیقی انخابی دارند،میبینیم که چقدر موسیقی بیدقت انتخاب شده است،این نشان میدهد که هنرمندان ما چقدر از شناخت قلب موسیقی دور هستند،یعنی آنقدر شناخت ندارند تا دست کم بتوانند موسیقیای برای کارشان انتخاب کنند که اثر انگشتش به اثر انگشت آن کار سینمایی یا تئاتری نزدیک باشد،خیلی وقتها هنرمندان-جوانترها بخصوص-از موسیقیهایی در تئاترشان استفاده میکنند که برای خودشان یک حسی دارد و نمیدانند که آن حس ممکن است برای شخص دیگری بهگونهای دیگر باشد،مثلا فرض کنید خیلی وقتها میبینم جوانان ما در کارهایشان از آثار«پنیک فلوید»استفاده میکنند،آثار این گروه ممکن است برای آنها فضایی تعلیقوار و مرموز داشته باشد، ولی برای من که 50 ساله هستم و از 15 سالگی موسیقی این گروه را شنیدهام،نوستالژیک است.
الهام گرفتن به کنار به هرحال هر هنرمندی میتواند از زمینههای دیگری الهام بگیرد،ولی اینکه شما فرضا واگنر گوش میکنید و متن خودتان را مینویسید،آیا جایگاه موسیقی را در متن موردنظر-بهعنوان میزانسن موسیقایی و یا دکوپاژ موسیقایی در سینما-مشخص میکنید؟منظورمان این است که آیا مشخص میکنید که در اینجا چه موسیقیای استفاده شود،یا چگونه استفاده شود؟ آن موسیقی الهامدهنده در واقع به من الگوی ریتم آن کار را میدهد،نمیدانم آدمهایی که این مصاحبه را میخوانند فیلم«موتسارت»را دیدهاند یا نه؟در آن فیلم صحنهی بسیار جالبی وجود داشت که یک عدهای روی میز بیلیارد بازی میکردند و آن توپ را میزدند و این بازی و ضربهها،ریتمی ایجاد میکرد و هنرمند میتوانست قطعهاش را بنویسد."