خلاصة:
از دیدگاه مارسل، مباحث اصلی فلسفة دین (همچون وجود، اگزیستانس، اختیار و ایمان) در گسترة راز میگنجد نه مسئله، و از همین روست که متافیزیک به مثابة تامل در راز است، و رازها با تامل ثانویه مورد بررسی قرار میگیرند. به عقیدة وی، مهمترین اشتباه اهل مابعدالطبیعه آن بوده که سعی میکردند مباحث فلسفه را ـ که از جنس رازند ـ به عنوان مسئله مطرح سازند و به حل آنها بپردازند؛ اما از آنجا که رازها قابل حل نیستند، دچار شکست و انحراف شدند.از دیدگاه مارسل، مباحث اصلی فلسفة دین (همچون وجود، اگزیستانس، اختیار و ایمان) در گسترة راز میگنجد نه مسئله، و از همین روست که متافیزیک به مثابة تامل در راز است، و رازها با تامل ثانویه مورد بررسی قرار میگیرند. به عقیدة وی، مهمترین اشتباه اهل مابعدالطبیعه آن بوده که سعی میکردند مباحث فلسفه را ـ که از جنس رازند ـ به عنوان مسئله مطرح سازند و به حل آنها بپردازند؛ اما از آنجا که رازها قابل حل نیستند، دچار شکست و انحراف شدند.
From Marcel's point of view, since philosophical issues such as existence and free will belong to the realm of mystery rather than problem, metaphysics is a matter of meditation on mysteries which are considered through secondary reflection. Gabriel Marcels believes that the metaphysicians have made the mistake of trying to put forward philosophical issues which are of the sort of mystery as problems and to solve them through reasoning. He holds that as long as mysteries aren't solveable, they have gone the wrong way and so failed. From Marcel's point of view, since philosophical issues such as existence and free will belong to the realm of mystery rather than problem, metaphysics is a matter of meditation on mysteries which are considered through secondary reflection. Gabriel Marcels believes that the metaphysicians have made the mistake of trying to put forward philosophical issues which are of the sort of mystery as problems and to solve them through reasoning. He holds that as long as mysteries aren't solveable, they have gone the wrong way and so failed
ملخص الجهاز:
"ب-اینکه میان عقاید یک فرد،ممکن است برخی از اصول و مسائل درست باشند؛(بنابراین چه لزومی دارد که یک انسان در سیر فکری،تمام عقاید خود را کنار بگذارد؟)باید توجه داشت که هر یک از این عقاید باید بر پایۀ تحقیق انتخاب شود؛لذا در مورد تکتک آنها با قطع نظر از درستی و نادرستیشان،همین شک و تردید لازم است؛خواه همۀ آن عقاید را یکجا مورد تردید قرار دهیم یا به صورت انفرادی و موردی کار کنی.
3-نخستین باور ابراهیم(ع)در این جستوجو:ابراهیم(ع)در شب تاریک به این نتیجه میرسد که فلان ستاره پرورگار اوست(انعام،76)،اما ابراهیم(ع)به این علم آگاهی قناعت نمیکند، بلکه به بررسی و نقد آن نیز میپردازد؛برای این که انسان به خاطر محدودیت نیروهای ادراکی و امکانات دستیابیاش به کائنات همیشه باید به این نکته توجه داشته باشد که دانش و معرفت او نیازمند اصلاح و تکمیل است.
»آنگاه خداوند با زنده کردن چهار پرندهای که حضرت ابراهیم به دست خود آنها را کشته،و تکهتکه کرده و هر تکهای را بر سر کوهی نهاده بود زنده میکند(بقره، 260)و این نشان میدهد کسانی که به مجموعۀ محدودی از معلومات دیگران(نه معلوماتی که خودشان به دست آورده باشند)قناعت کرده با هرگونه نقد،تحول و توسعۀ معلومات مخالفند تا چه اندازه از روش قرآنی دور افتادهاند.
ارسطو محرک بودن خدا را مانند محرکهای طبیعی نمیداند؛زیرا به اعتقاد ارسطو محرک طبیعی با متحرک در تماس است(بارنز،1991 م،ص 409)؛و چنین محرکی خود نیز متحمل حرکت و تغییر خواهد شد،چون عکس العملی از متحرک بر محرک وارد میآید(همان،ص 344)؛بنابراین اگر محرک بودن خدا مثل دیگر محرکها باشد خدا متحرک و متغیر خواهد بود،درحالیکه این امر نادرست و محال است و با صفات الهی چون نامتحرک و غیر مادی بودن نمیسازد."