ملخص الجهاز:
زوال فئودالیته با توجه به قانون تحول و تکامل اجتماعی ضرورتی است اجتناب- ناپذیر،ولی قوانین تاریخی هرگز بطور خودبخودی عمل نمیکنند و تحقق نمییابند، بلکه همچنانکه گفته شد،این ضرورت در تمام احوال در ارتباط کامل با نقش انسانی یعنی کار و فعالیت آگاهانۀ مغز و بازوی انسانها باقی میمانند.
آیا میتوان فکر کرد که اگر ستارخان گردآزادی که نقشی بس بزرگ و ارجدار در جنبش مذکور و حتی در نجات مشروطیت داشت مثلا در خردسالی درمیگذشت این انقلاب اساسا در ایران رخ نمیداد؟بیشک جواب منفی است؛زیرا چنانکه گفته شد،تاریخ جامعۀ ایران مانند هر جامعۀ دیگر زیر تأثیرات همه جانبۀ قوانین عینی و اجتنابناپذیر تحول اقتصادی و اجتماعی به پویائی خود ادامه میداد و میدهد و انقلاب مذکور یک ضرورت تاریخی و اجتنابناپذیر بود.
بعلاوه ممکن است برخی را این اندیشه حاصل شود که میان آنهمه انسانهای جامعه انگلستان آنروز چرا تنها نیوتن به انجام چنین کار شگرف و یا کارهای مشابه توفیق یافته است و دیگران را این موفقیت نصیب نگردیده است؟ پاسخ ساده است،مطالعۀ دقیقی بر اساس«جامعهشناسی معرفت»مطلب را کاملا روشن مینماید:برخلاف نظر فردگرایان پندارپرست،همان محیط مساعد انگلستان قرن هفدهم(اجتماع نوینی که با درهم کوبیدن فئودالیته،زندگی و عصری نو با مقتضیات و شرایط نوین در پیش داشت)،نه یک دانشمند بلکه دانشمندها،و نه یک نیوتن بلکه نیوتنها در دامان خود پرورانده بود و حتی در میان این نیوتنها در بارۀ اولویت و تقدم کشف و یا کشفیاتی مشاجره و کشمکش وجود داشته است:هوک1بیخبر از کارهای نیوتن بشخصه نظریۀ گرانش را کشف کرد و سبب رنجش خاطر نیوتن گردید که خود را واضح این نظریه میدانست.