ملخص الجهاز:
و خود کلمهء وجود هم پیش از آنکه به صورت یک اصطلاح فلسفی رواج پیدا کند به معنی بی نیازی و غنا بکار میرفته به این ترتیب تصادفی نیست که هستی در زبان فارسی معنی مال و ثروت را دارد.
به زعم نگارنده در ادبیات عرب قبل از اسلام وجود معنی هستی را نداشته و بسیار بعید بنظر میرسد که وجود بمعنی کون در صدر اسلام یا حتی تا دورهء عباسی که مقارن با پیدایش فلسفه در بین مسلمین و عصر خلق اصطلاحات فلسفی است در زبان عربی بکار رفته باشد.
اما فیروز آبادی در قاموس کلمه وجود و برخی دیگر از مشتقات آن را به معنای بودن و مشتقات آن که در متون فلسفی رایج و معمول است تعریف کرده،وی حتی اصطلاح واجب الوجود را هم ضبط و معنی کرده است ولی باید توجه داشت که وی هنگامی قاموس را نوشته که فلسفه در زبان عربی و مخصوصا در بین عربی نویسان غیرعرب مثل فارابی و ابن سینا رواج داشته و خود فیروز آبادی هم ایرانی بوده و با فلاسفه اسلامی و مصطلحات ایشان آشنائی داشته است.
در نتیجه هستیشناسی در عداد اصول عقلانی مذهب قرار گرفت تا جائیکه حاجی سبزواری عدم اعتقاد به وحدت وجود را متضمن انکار ضمنی و ناآگاهانه یکی از اصول اعتقادی اسلام یعنی توحید دانست و گفت: لو لا یؤصل وحدة ماحصلت اذ غیره مثار کثره اتت ما وحد الحق و لا کلمته الا بما الوحدة دارت معه به این ترتیب،وجود که امری عام بود و بقول ارسطو بمعنی همه مقولات بکار میرفت و لذا از قدرت توجیه شامل و ویژهای برخوردار بود وارد ادبیات مذهبی اسلام شد و جنبههای مختلف هستیشناسی بر مباحث مذهبی و کلامی از قبیل دلائل اثبات مبدأ،ربط حادت به قدیم و واحد به کثیر تطبیق گردید و لغات و اصطلاحات فلسفی هم جای خود را در ادبیات مذهبی باز کرد.