ملخص الجهاز:
"فصل دوم به دیدگاه نخبهگرایی( Eliticism ) نیچه معتقد است ارادهء معطوف به قدرت باید بر خود تسلط یابد تا به ارادهء برتر یا ابرمرد تبدیل گردد و توان چیرگی بر دیگران را داشته باشد جان رولز تلاش میکند تا از مجرای قدرت و تنظیم و کنترل آن به عدالت برسد و متفکرانی نظیر فوکو نیز مباحث عدالت جدید را وجه اخلاقی قدرت دانستهاند در دورهء لنین،به جای بحث خودانگیختگی طبقهء زحمتکش که مورد نظر مارکس بود، نقش یک حزب متمرکز رازدار و قدرتمند برجسته میشود اشاره دارد.
در نهایت فصل آخر کتاب به آنارشیسم پرداخته این بحث همچنان مطرح است که لنین از نظرات مارکسیستی خود عدول نموده است یا گریزی جز تطبیق نظرات مارکسیستی با جامعهء شوروی نداشته است فاشیسم به تعبیر لینتز ضد همه چیز است؛ضد مارکسیسم،ضد کمونیسم، ضد لیبرال،ضد نظام پارلمانی،یهودستیز،ضد سرمایهداری و ضد جهان وطنی فاشیسم خواستار تغییر نظام سرمایهداری نبوده بلکه خواهان نوعی خاص از نظام سرمایهداری است و به این دلیل با مارکسیستها تضاد بیشتری دارند (به تصویر صفحه مراجعه شود) است.
فقط به همین حد اکتفا کنیم که نخبگان افلاطون در جامعهای ایدهآل حکومت را بدست میگیرند و آنها داناترین انسانهای زمانه خود هستند که رسیدن به حکومت را با اکراه میپذیرند چون جز دردسر برای آنها ثمری ندارد در صورتی که نخبگان در مباحث جدید،انسانهایی معمولی هستند که برای تأمین منافع و خواستههای شخصی به دنبال کسب قدرت به هر طریق ممکن هستند و به درستی نیز نمیتوان فهمید که آیا آنها واقعا نخبهترین افراد هستند یا خیر؟در کل،افلاطون درصدد ارایه مدلی ایدهآل و مطلق بود در صورتی که مباحث اخیر در مورد روشن کردن وضعیت موجود است."