ملخص الجهاز:
"حبیبی برای اثبات این نظریه،سه یافتهء خود را مطرح میکند: نخست اینکه نام هزارهها تنها به مردم مرکز افغانستان اطلاق نمیشود؛مردم اباسین7 تپههای ماهوبون8بهریپور،ابوت آباد9،پخلی01و کاقان11تا تپههای دامنهء کوهستانهای کشمیر نیز به نام هزاره شناخته میشدند.
[51]میخائیل ویرز52زبانشناس آلمانی که با فوشه و حبیبی همعقیده است،در مطالعهء آماری خود دربارهء هزارهها معتقد است: «از سوی دیگر،آگاهیهای به دست آمده از مغولانی که امروزه در نزدیکی واحهء هرات زندگی میکنند نشان میدهد که هیچ پیوند اصیلی میان این دو گره وجود ندارد...
سوم اینکه،انحصار قدرت یا تبعیض نژادی قوم پشتو بر ضد هزارهها در خلال بیش از 002 سال گذشته نه تنها به قلت پیشرفت سیاسی و اقتصادی در هزارهجات منجر شده است،بلکه به فقدان پیوستگی فرهنگی و تاریخ در افغانستان نیز انجامیده و یافتههای اجتماعی-تاریخی دربارهء این کشور را مخدوش کرده است.
در حدود هزار سال پیش،دانشمند و شاعر بزرگ ایرانی،ناصر خسرو بلخی سرود: هزاران قول خوب و نغز و باریک ازو یابند چون تار هزاره [56] اینکه مغولان به ایران و افغانستان کنونی تاریخی است؛این نیز که ظاهر هزارهها بسیار شبیه مغولان است تردیدپذیر نیست،ولی روشن است که این دلیل، به تنهایی،برای مغول دانستن هزارهها بسنده نیست.
براساس آنچه گفته شد،میتوان نتیجه گرفت که هزارهها الف)یکی از کهنترین ساکنان منطقهاند؛ ب)آمیزهای از گروههای قومی و نژادی هستند که در این میان آمیختگی آنان با سربازان چنگیزخان و امیرتیمور نسبتا متأخر است؛و اینکه ج)ساختار قیبلهای و زبان شناختی هزاره تحتتأثیر همهء اقوام مختلف قرار گرفته است."