ملخص الجهاز:
"به هرحال سه نفر از برادرها،آقایان رضا بصیرزاده،سید&%07220YHSG072G% (به تصویر صفحه مراجعه شود) احمد آوایی و سید اصغر ابن الرسول راهی سوریه ولبنان شده بودند،قرار بود من و شهید جهانآرا همدر روز 17 شهریور 1357 به آنها بپیوندیم که بهعلت شتاب گرفتن تحولات انقلاب و حادثه کشتار17 شهریور،احساس کردیم دیگر سرعت تحولاتانقلاب به گونهای است که نمیتوانیم برای ارتقاءسیاسی-نظامی خودمان به سوریه برویم و برگردیم.
به نظر شما سرشاخههای زندگی و شخصیتجهانآرا چه چیزهایی است؟ شهید جهانآرا خصوصیاتی داشت که به نظر من بااین ویژگیها توانست نقش یک فرمانده شاخص وبارز را از خودش نشان دهد وگرنه چطور میشودکه یک گروه بیتجربه در خرمشهر در مقابل جریانتجزیه طلب خلق عرب بایستد و با آنها مقابله،ویک خطر سیاسی را از سرزمین ما دفع کند؟چطورمیشود یک گروه از جوانانی که آموزشهای نظامیحرفهای هم ندیدهاند،در مقابل دو لشکر مجهزعراق که از مدتها قبل خودشان را آماده کرده وبا اطلاعاتی که از طریق جریان خلق عرب به دستآوردهاند،طرح و نقشه و اطلاعات جغرافیایی دارند،میایستند؟قطعا این مسأله،خود به خودی یا بدونزمینه و مقدمه نبود و جهانآرا و بچههایش با همانتجربه موفقیت در خصوص شکست گروه خلقعرب،در جنگ و در مقابل صدام هم میایستندو آنها را متوقف میکنند،به طوری که صدامی کهدر عرض یک هفته قصد داشت تهران را بگیرد،45روز فقط در یک نقطه درگیر و درواقع زمینگیرمیشود.
منظورتان این است که آدمهایی در آن زمان بودندکه هم سنشان از محمد بیشتر بود و هم حتیتحصیلات دانشگاهی داشتند ولی تعریف فرماندهسپاه در یکی،دو سال اول انقلاب متفاوت بود؟چون در شرایط خاص آن زمان،فرمانده سپاه درکنار امام جمعه،همه کاره یک شهر محسوب میشد و حتی فرماندار تعیین میکرد."