ملخص الجهاز:
"گفتید که آقای شبیر خاقانی اهل مبارزه با رژیمستم شاهی بود،محمد از طریق ایشان بود کهجذب مبارزات شد؟ نه،چون شما وضعیت مسجد را سؤال کردید،درباره آقای شبیر صحبت کردم وگرنه ما تعدادیجوان متدین و مذهبی بودیم و وقتی تناقضاتموجود در حوزه دین و جامعه را میدیدیم،خودبه خود این سؤال در ذهنمان ایجاد میشد کهاین طوری و به این شکل،نمیتوان ادامه داد.
آن زمان من و محمد هنوز 18 سالمانتمان نشده بود و چون کم سن و سال بودیم،ساواک خیلی زود ما را شناسایی و دستگیر کرد،اما از آنجا که ما 40-30 نفر بودیم و دستگیر وزندانی کردن این تعداد آدم در یک شهر کوچکو مرزی آسیبهایی به همراه داشت،از یک عدهاز بچهها تعهد گرفتند و آزادشان کردند،مثل سیدعلی جهانآرا-برادر محمد-اما حدود 10 نفراز جمله من و محمد جهانآرا را که جزو کادراصلی بودیم،بازداشت کردند.
ما برای اینکه مشکل سر و صدایتایپ را حل کنیم،در کاشان یک خانهپیدا کردیم که یک آب انبار داشت ودر آن آب نبود،خالی بود و چون به نامکارگری،خانه را اجاره کرده بودیم وآنجا هم یک خانه تقریبا نیمه مخروبهبود-حتی توالت و دستشویی همنداشت و ما برای دستشویی به مسجدنزدیک آن خانه میرفتیم-خلاصه تااین حد زندگی مخفیانه ما محقرانهبود،نه اینکه پول نداشتیم،پدرانمانوضع مالی خوبی داشتند ولی خودمانزندگی سخت و بدون پول را انتخاب کرده بودیموگرنه پدر شهید جهانآرا در خیابان فردوسیخرمشهر پارچهفروش بود.
البته انحرافمجاهدین خلق در سال 1353 هنوز آشکار نشدهبود ولی چون او مذهبی بود،متوجه شده بود کهمجاهدین خلق دارند منحرف میشوند که اتفاقابعدها شهید شد،بههرحال همه اینها که عرضکردم به اتفاق شهید غلامحسین صفاتی،گروه(به تصویر صفحه مراجعه شود) منصورون را تشکیل دادند."