ملخص الجهاز:
"یعنی وقتیاز قدرت و حدود آن،مشروعیت قدرت و منشأ قدرت،صحبتمیکنید عملا و واقعا همه اینها قابل ارجاع،بلکه لازم الارجاعبه مفهوم حق و تعریف حق است؛آنچه که در منابع کلاسیکترجمهای در حوزه فلسفه سیاست و علوم سیاسی در باب حقبه عنوان محور تعریف مشروعیت قدرت و قدرت به عنوانیکی از بنیادهای علم سیاست مطرح میشود طبق آنچه کهدر متون کلاسیک درسی هم هست،من گزارش مختصریعرض میکنم برای اینکه بعد اشاره بکنم فیلسوفان مسلماندر حوزه سیاست به مسأله حق و حقوق و منشأ حق چگونهنگاه میکنند و آن را چطور تفسیر میکنند.
ما خواهیم گفت که در فلسفه حقوق اسلامی،در بعضیحقوق که حالا میتوانیم به حقوق درجه دوم تعبیر کنیم(حقوق ثانوی-حقوق فرعی-مصادیق حقوق)مسائلی استکه مبتنی بر حقوق اولیه پیش میآید،البته آنجا بحث عقود،قراردادها،اوفوا بالعقود،پروتکلهای سیاسی-اجتماعی-اقتصادی،حتما معنا پیدا میکند،آنجا میتوانید تغییر اختراعبکنید،ضمن اینکه اختراع محض نیست،بحثی است بینفیلسوفان مسلمان در عرصه حقوق،تفاوتی بین انتزاعیمحض بودن حقوق یا اعتباری بودن حقوق به این معنا کهیک منشأ انتزاع نفس الامری پشت صحنه حقوق بشر،هست،یعنی گرچه حقوق،به یک معنا اعتبار ذهنی است اما این اعتبارپشتوانهای در نفس الامر عالم و آدم دارد،یعنی ناظر به یکرابطه حقیقی و واقعی بین عالم و آدم است و محصول علی ونتیجه علی واقعی عینی در باب سعادت و شقاوت بشر دارد.
اما سوال ایناست که آنکه به جای همه اینها با شعار برابری،آزادی،پیشرفت آمد و بنیانهای علم سیاست را به این شیوه تعریفکرد و به تدریج رابطهاش را با دین و فلسفه و اخلاق و حتیعدالت قطع کرد،این چه گفت و چه کرد؟از جمله،در بابحقوق طبیعی و حقوق ذاتی و حقوق بشر،حربه اصلی که اینطبقه جدید اروپایی وجود آورد و در پارلمان در قرنهای 18 (به تصویر صفحه مراجعه شود)و 19 مطرح کردند شعار حقوق طبیعی بود."