ملخص الجهاز:
"او بخش قابل توجهی از حوادث و موقعیتهای زیر دریا و زندگی پریان دریایی را همانند انسانها تصویر میکند و در این میان جز ویژگی بالهدمی فلسدار و شنا کردن دایمی پریها در آب،هیچ تفاوتیبین آنها و انسانها قایل نیست و حتی ذهنیتهایشان کاملا قرینهی همدیگر است و این در نهایت موضوع و ساختار رمان وحتی خود نویسنده را زیر سؤال میبرد:اگر قرار است خصوصیات پریان دریایی و بیشتر شاخصههای دنیای زیر آب عین دنیایواقعی بیرون از آب باشد،در آن صورت چه الزام و نیازی به پرداختن این موضوع هست و چه اجباری برای کشاندن ماجراها بهاعماق دریاهاست؟نویسنده میتوانست به طور محدود از«قرینهسازی»استفاده کند،اما نه اینکه همهچیز را در راستای ارجاعذهن خواننده به دنیای بیرون از آب پیش ببرد و در نتیجه،در همان لحظاتی که همهچیز در زیر دریا میگذرد،او به چیز دیگریبیندیشد: به سوراخی در دل زمین رسیدیم که تابستانها نور نارنجیرنگی از آن بیرون میآمد.
این ترفند گرچه ادامهی داستان و چرخهی حدوث حوادث را ممکن و تخیلیتر میسازد،اما چون نویسنده محدودیتیبرای آن قایل نیست،از میزان باورپذیری رویدادهای قبلی و بعدی میکاهد،زیرا روند ادامهدار شرطی کردن حوادث بهخودیخود میتواند به طور نامحدودی همچنان ادامه یابد؛به عبارتی،هربار با یک شرط جدید،حادثهی تازهای رخ دهد؛لیز کسلر برای جلوگیری نهایی از تهاجمات خطرناک هیولای برمودا در ادامهی شرطی کردن موضوع به یک شرط ثانویهروی میآورد و آن هم شعری است که اگر در برابر هیولا از طریق ارتباط ذهنی با او برزبان جاری شود و یا به بیان ذهنیدرآید،دیگر برای همیشه قدرت و ارادهی هیولا از بین میرود(ص 254)و شعر مورد نظر به برطرف شدن اختلاف و متعاقبابه زایل شدن کینه و دشمنی اشاره دارد(ص 255)و به گونهای تلویحی به کینهی نپتیون-فرامانروای دریاها-نسبت بهآدمیان و نیز به کینهی مندی راشتون نسبت به امیلی هم ارتباط پیدا میکند."