ملخص الجهاز:
"اگر بخواهیم تبیینی از رفتار ارسطو یا لاک ارائهدهیم که تابع این ملاک باشد،خود را محدود به الزامی کردهایمکه به ما میگوید ارسطو و لاک در پاسخ به سؤالها و انتقاداتی کهاز سوی معاصران آنها(یا دقیقتر بگوییم،از سویمجموعهای از معاصران یا کسانی که از لحاظ زمانیبه عصر آنها نزدیک هستند،کسانی که انتقادات وسؤالهایشان به سرعت قابل فهم است،و بهطورکلی انتقاداتی که از سوی مجموعهای از کسانیکه«به یک زبان سخن میگویند»و نه کمتر،زیراآنها همگی از آنچه ما اکنون میدانیم،همانقدرناآگاهند که خود آن فیلسوف متوفی ناآگاه است)مطرح میشود احتمالا چه پاسخی میدهند؟ممکناست بخواهیم به پرسیدن سؤالهایی از قبیل اینکه«ارسطو راجع به قمرهای مشتری(یا ضد ماهیتگرایی کوئین5)چه خواهد گفت؟»یا«لاک راجع بهاتحادیۀ کارگری(یا راجع به رالز6)چه خواهد گفت؟»یا«بار کلیراجع به تلاش ایر7یا بنت8به منظور«زبانی کردن»دیدگاههایشانراجع به ادراک حسی و ماده چه خواهد گفت؟»ادامه دهیم،اما نبایدپاسخهایی که پیشبینی میکنیم را به عنوان آنچه آنها[ارسطو،لاک و بار کلی]«مدنظر داشتهاند یا انجام دادهاند»(به معنایاسکینری این کلمات)توصیف کنیم.
رسالهها،فصلها و پاراگرافهایاین چنینی،هنگامی ایجاد میشوند که کسی که به یک منطقۀزمانی مکانی خاص علاقهمند است،به این بیاندیشد-یا راجع بهآن مطالعه کند-که خردمند بودن در این ناحیه چگونه است؟(فردچه نوع کتابهایی میخواند؟باید نگران چهجور چیزهایی باشد؟واینکه شخص چه انتخابهایی را میتواند از واژگان،امیدها،دوستان،دشمنان و حرفهها داشته باشد؟) (به تصویر صفحه مراجعه شود)برای داشتن معنایی از اینکه یک شخصجوان و از لحاظ عقلی کنجکاو در چنین ناحیهای،قرار است چگونه باشد؟فرد باید در مورد تاریخاجتماعی،سیاسی و اقتصادی،و نیز در مورد تاریخرشتهای،76چیزهای زیادی بداند.
زیرا مثال فوکو(روی هم رفتهبا همۀ تردیدی که من در مورد یک نوع طبیعی بودن فلسفه دارم)ممکن است باعث شود کسی گمان کند که اگر عقیدهنگاری کناربرود،همراه با آن تاریخ فکر نیز باید کنار برود."