خلاصة:
این نوشته، در صدد تطبیق عقل عملی بر عقلانیت تمدنی (عقل عامل در عرصه تمدن) است تا راه را برای رویکردهای عملی در ساحات متعالی، هموار کرده و تحقق عملی آموزه های دینی را ممکن سازد. از رهگذر چنین عقل فعالی در اندیشه دینی، نه فقط مقابله با سکولاریزاسیون (نفی آتوریته دین از صحنه زندگی) سهل می شود، بلکه کارآمدی دنیوی و تمدنی علوم دینی؛ مانند الهیات و اخلاق در عرصه های کلان اجتماعی، امکان پیدا می کند.
ملخص الجهاز:
در این میان، بهنظر میرسد مهمترین عاملی که باعث گردیده است که اندیشۀ دینی و اسلامی در عرصۀ تمدنی، ناکارآمد جلوه کند، رویکردهای نظری به دین و غفلت از جنبههای عملی آن بوده است؛ بهگونهای که حتی دانش فقه که دانشی معطوف به عمل است، گاه به موجب همین رویکرد نظری و انتزاعی، از چالشهای عینی و تمدنی دور مانده است که مثال بارز آن را میتوان در خلأ فقه سیاسی (مثلاً در مقولۀ امنیت، جنگ و دولت)، فقه اقتصادی (در مورد بانک، پول و بیمه) و فقه فرهنگی (دربارۀ هنر و هویت) در جامعه امروز مشاهده کرد.
ازاینرو، سخن از عقل عملی ـ که به شناسایی معلوماتی که حاصل اختیار و ارادة آدمی بوده و یا امکان ارادهورزی در آن وجود دارد، میپردازد ـ قابل گسترش به حوزه فرهنگ و تمدن نیز هست و بر اساس آن، میتوان از عقلانیت فرهنگی و عقلانیت تمدنی سخن گفته و نسبت آن را با عقلانیت نظری از یکسو و عقلانیت دینی (برآمده از دین) از سوی دیگر، مورد بررسی قرار داد.
اما اینکه چرا و چگونه علومی، مانند طب و منطق را با آن همه فوايد و آثار عملی، باید در ردیف علوم نظری بهشمار آورد و علوم اخلاقی و مقررات اجتماعی را جزء علوم عملی و اعتباری دانست، سؤالی مهم است که به نظر میرسد نظریۀ «اعتباریات» علامه طباطبایی در پاسخ به این سؤال، شکل گرفته باشد.
بر اساس این توضیح، میتوان بایدها و شایدهای اجتماعی و تمدنی را نیز اعتباری دانست، لکن ملاک آن، وجود رابطه ضروری میان افعال اجتماعی و غایات اجتماعی است که موجب تحریک عوامل اجتماعی و انسانی در جامعه میشود تا برای نیل به آن غایت، فعل مورد نظر را به انجام رساند.