ملخص الجهاز:
"ادبیات تأثیر تصوف بر مکتبهای ادبی و فلسفی معاصر محمد ابراهیم منصور ترجمۀ دکتر حبیب الله عباسی رمانتیسم در هنر همان چیزی را میجوید که وحدت وجود در لاهوت.
نویسنده این مقال که بر هر دو حوزه اشراف داشته،از چنین منظری شعر معاصر را مورد کنکاش قرار داده و در ضمن آن، قدر مشترکهایی میان جریان شگرف و شگفت تصوف و مکتبهای ادبی چون رمانتیسم، سمبولیسم،سوررئالیسم و مکاتب فلسفی مانند اگزیستانسیالیسم،اومانیسم و مدرنیسم یافته و با تکیه بر دیوانهای شعری شاعران برجسته معاصر عرب این قدر مشترکها را تبیین نموده است..
آیا ژرفنگری شاعر در تردید و غربزدگی،ژرفاندیشی در فردیت بود و غفلت از جهان؟ آیااین همه ضمن رهایی شاعر از التزام و تعهد در ادبیات بود؟آیا این امر با فراخوانی او به ساختن جایگزینی برای آنچه ویران کرده،در تناقض است؟و چرا شاعر معاصر به حلاج، نفری،ابن عربی و سهروردی پناه میبرد؟آیا نقاب آنها را بر چهره میزند تا مقصود خود را با زبان آنها بیان کند؟حقیقتا شاعر معاصر در موقعیت دشوار انتخاب قرار گرفته،چه باید بکند؟ در اوایل دهۀ شصت،جریان شعر آزاد،توفیق بسیاری یافت،برخی شاعران برای ورود به مسابقات رسمی تلاش کردند،در آن زمان،کمیسیون شعر مجلش اعلی برای حمایت و دفاع از انواع هنر و ادبیات در مصر تشکیل شد و ریاست آن را استاد عباس محمود العقاد عهدهدار بود.
در متن شعر ملک عبد العزیز،کلمه الله به گونهای به کار رفته که انسانیت،نزدیک به الوهیت تصور میشود،وقتی خطاب به انسان میگوید: اگر پیر عارفی تو را تعلیم داد در آغاز روز این که تو آفریننده و سازندۀ این سرنوشت هستی و تو کسی هستی که با حرف نه ارادۀ زندگی را بنیان مینهد و گناه شرمآور آفرینش خود را تا محل افراشتهشدن دارها،مشرق جبین به دوش میکشی23 این شعر،تصویری حماسی و بلیغ است که با دورۀ فترت برآمدن سوسیالیسم و آزادیخواهی وطنی و پیروزی اراده ملی در ساختن سد عالی و ملی کردن کانال سوئز مناسبت دارد."