خلاصة:
یکی از بحث های مربوط به پیدایش جریان غلو این است که غالیان در عصر خلافت امام علی علیه السلام پدید آمدند. در این باره روایتی مشهور اما فاقد سند قابل اعتنا، حکایت از آن دارد که امام در برخورد با این جماعت، ابتدا آنان را توبه داده و وقتی دعوت به توبه را نپذیرفتند، همه را در آتش سوزاند! آنچه در این مقاله آمده است بررسی سندی و متنی روایاتی است که در این باره نقل شده است. در این مقاله نشان داده شده که چنین حکایتی به دلیل نداشتن سند درست، آشفتگی و اضطراب در متن، اختلاف نقل ها و نیز نامعقول بودن محتوای آن نادرست است. از طرف دیگر، این داستان در حاشیه داستان مجعولی است که در پیرامون عبدالله بن سبا پدید آمده و این نیز خود دلیل دیگری بر بطلان آن است.
The Ghali movement originated during the creation of Imam Ali’s Apostasy. In this respect a narration، of course not verified، reveals that when Imam Ali tried to make them to repent and convert to Islam they rejected the idea، hence they were burned in fire. In this study the above mentioned theme will be evaluated. Here it is found that due to lack of proper evidence، the ambiguities in the text، difference in interpretations and irrationality of the theme the claims cannot be true. In a way this narration is in the shadow of an unknown narration that evolves around Abdollah Ib. Saba، and this is another fact that nullifies the narration.
ملخص الجهاز:
اکنون به این بحث بپردازیم که در ارتباط با پیدایش غلو در زمان امام علی ـ علیه السلام ـ چه اشارات یا تصریحات تاریخی وجود دارد؟ در این زمینه دو روایت وجود دارد: روایت اول الف: نخستین روایت این است که آن گروهی از غلات در شهر مدائن با شنیدن خبر شهادت امام، از پذیرفتن خبر شهادت آن حضرت خودداری کردند و به او نسبت الوهیت و جاودانگی و نامیرایی دادند.
کشی روایت متفاوتی را در این باره نقل کرده است که آن هم در باره چاه کندن و آتش روشن کردن است، اما در مقدمات آن تفاوت ماهوی با نقل فوق دارد: محمد بن حسن برانی و عثمان بن حامد و این دو از محمد بن یزداد از محمد بن حسین، از موسی بن بشار، از عبدالله بن شریک از پدرش نقل کرده است که همراه امام علی (ع) در خانه زنی از عنزه به نام ام عمرو بودیم که قنبر آمد و گفت: درب خانه ده نفر هستند که تصور میکنند تو پرورگار آنان هستی.
درباره این نقل باید گفت، چطور و چگونه چنین حکایت مهمی، باید تنها در یک روایت با سند مرسل (که همو می تواند منبع بقیه باشد، چون سایر نقلها، فاقد سند است) آمده باشد و در هیچ منبع معتبر شیعی دیگر و نیز منابع تاریخی و روایی اهل سنت حکایت نشده باشد؟ چطور عراق این زمان که حتی جزئیات اخبارش ضبط شده است، این ماجرای مهم را در حافظه تاریخی خود نگاه نداشته است؟ چگونه است که در کتاب الجمل شیخ مفید که تمام حکایات جنگ جمل آمده، این حکایت که درست پس از جنگ و در امتداد آن رخ داده و اهمیت هم دارد، نیامده است؟ دوم آنکه محتوای این نقل اشکالاتی دارد که باید درباره آن تأمل کرد.