ملخص الجهاز:
"در واقع در شرایطی که والدین و فرزندان آنان ترجیح بدهند محل اقامت مستقل داشته باشند،فراهمی برای فرزندان(به خاطر باروری بالا)،احتمال وجود یک فرزند در نزدیکی اقامتگاه والدین سالمند را افزایش داده و از طریق تسهیل دسترسی،اثر جبرانکنندهای بر این شکل از ترتیبات زندگی خواهد داشت.
این نظریه چنین ادعا میکند که در جوامع در حال توسعهای که مبادله بین نسلی به هردلیل(تعهدات بین نسلی،حضور هنجارهای یاری و یا هرگونه نیاز فرزندان یا والدین)برقرار و در اثر غلبهی هنجارهای زندگی خصوصی(در میان هرنسل یا هردو نسل) حفظ اقامت مستقل مرجح است،اقامتگاه فرزندان به شکلی پراکنده میشود که دسترسی دو نسل به یکدیگر تسهیل و امکان تبادل بین نسلی در مواردی که نزدیکی مکانی ضرورت دارد،فراهممیشود.
علاوهبر اینکه در خصوصیاتی چون ترتیبات زندگی،نزدیکی مکانی فرزندان و شبکههای حمایت اجتماعی تفاوت مهمی بین مردان و زنان سالمند وجود دارد،یافتههای ما بیانکنندهی نابرابری دو جنس در موارد خاصی نیز هست و دامنهی این نابرابری حتی به فرزندان نیز کشیده میشود.
نقص سلامت اجتماعی این سالمندان کمتر از سالمندان بیسواد و دارای تحصیلات پایینتر است و به همین خاطر بهرهی بیشتری از حمایت عاطفی اعضای شبکههای اجتماعی خود دارند و کمتر احساس تنهایی میکنند که این ریسک افسردگی آنان را کاهش میدهد.
هرچه فاصله مکانی اقامتگاه فرزندان از محل سکونت سالمند کمتر باشد(یعنی زندگی شبکهای خانوادگی)حمایت ابزاری بین نسلی تسهیل و نقص سلامت اجتماعی کاهش مییابد.
نتیجهگیری و چالشهای پیشرو بر اثر کاهش مستمر باروری،جمعیت رو به سالخوردگی میرود، متوسط تعداد فرزندان کمتر و بنابراین خانواده و شبکههای خویشاوندی کوچک میشوند و چون سابقا امید زندگی افزایش داشته است،طول دورهی روابط بین نسلی افزایش مییابد."