خلاصة:
اندیشة اجتماعی همواره در بستری تاریخی و مرتبط با فرهنگی خاص شکل میگیرد و این زمینهها هریک به سهم خود در شکلگیری اندیشة اجتماعی هر متفکر نقش بسزایی دارد. در این نوشتار، اندیشة اجتماعی دکتر عبدالکریم سروش را از ابعاد مبانی معرفتشناختی، هستیشناختی و انسانشناختی پی خواهیم گرفت و خواهیم کوشید اندیشة اجتماعی او را در بستر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به تصویر کشیم. دکتر سروش از اندیشوران و روشنفکران معاصر ایران است. بنابراین، اندیشههای وی را باید در جریان روشنفکری پی گرفت. او از لحاظ معرفتشناسی نسبیگراست و در مبانی انسانشناسیاش به انسانشناسی لیبرال متمایل است و در برخی نوشتههایش انسانشناسیای رمانتیک ارائه میکند. سروش در اندیشة خود به ایدهآلیسم آلمانی(عینی) میگراید. اگرچه در اندیشههای او دورههای مختلفی به چشم میخورد، زمینة روشنفکری در تمام آنها وجود دارد.
Social thought always develops in a historical context related to a particular culture and each context has a significant role in the formation of the social thought of any thinker. The present paper studies Dr. Soroush's social thought from epistemological، ontological and anthropological perspectives and depicts his social thought in a social، cultural and political context. Dr. Soroush is a contemporary Iranian thinker and intellectual. Therefore، his thought ought to be explored in the light of the intellectual trend. He has relativistic view in epistemology، has tends towards liberal anthropology anthropological foundations and he provides a romantic anthropology in some of his works. He has an inclination towards German idealism (concrete) in his thoughts. Although different phases are noticed in his thoughts، and in each phase the intellectual ground can be found.
ملخص الجهاز:
"نمیتوان منکر آن شد که در هریک از این گروهها ممکن است افرادی را یافت که در برخی نوشتهها یا اظهارنظرهایشان دچار التقاط شدهاند، با این حال، سخن بر سر افراد خاص نیست؛ بلکه سخن بر سر اقتضای اولی هریک از این جریانهاست که کدامیک از آنها اقتضای التقاط دارند و کدامیک از آنها بهطور طبیعی چنین اقتضایی ندارند؟ نسبت هریک از آنها با التقاط چیست و اینکه آیا گرایش التقاطی هریک از آنها با جریان التقاطی دیگر متفاوت است؟ گروه سنتی بهسبب توجه نکردن به مسائل جدید و بیتوجهی به عنصر زمان و مکان در بازسازی خود، در مواجهه با اندیشه مدرن، نمیتواند در پاسخگویی به آن از ذخایر علمی خود بهره برد.
آیا با گذر از یک دوره به دورة دیگر تمام مبانی و افکار مربوط به دورة قبلی رها و اندیشور ممحض در دورة جدید فکری میشود؟ اگر چنین نیست آیا مبانی و اندیشههای ته نشست شده از دورة قبلی و رسوب کرده در جریان جدید فکری وی، بهصورتی تلفیقی ارائه میشود یا دچار التقاط است؟ برای پاسخگویی به این سؤالات، مختصری از دورههای فکری وی را ارائه میکنیم: ـ رویکرد صدرایی و دغدغة مقابله با مارکسیسم: ما دورههای فکری سروش را با آغاز انتشار آثار ویـ حدود سال 1357 ـ شروع میکنیم.
وی در این دوره براساس مبانی انسانشناختی دینی از تکلیف بحث بهمیان میآورد و یکی از سؤالهای اساسی وی در کتاب ما در کدام جهان زندگی میکنیم این است که جهان مطلوب اسلام کدام جهان است؟ مباحث حرکت جوهری را که یکی از اصول مبنایی مربوط به هستیشناختی صدرایی است، سروش در دورة دوم به مباحث معرفتشناختی سرایت میدهد و بدینسان با نداشتن درک صحیح از یک مبنای هستیشناختی در مباحث معرفتشناختی دورة دوم، نظریة قبض و بسط شریعت ارائه میشود؛ چنانکه با مبانی هستیشناسی صدرایی در تعارض است."