Abstract:
نسبت میان دین و اخلاق، به عنوان دو حوزهٴ ارجمند و سترگ زیست انسانی، در طول تاریخ و دستکم از زمان افلاطون به این سو مورد اقبال متفکران بوده است، چه اینکه هر دو متکفل صلاح و فلاح انسان این جهانی بوده، بسته به میزان بینیازی یا نیازمندی به دیگری،نظم و نسق متفاوتی پی میافکنند. مطابق یکی از این تقریرات، اخلاق و کنش اخلاقی جز با اتکا به آموزههای وحیانی سامان نمییابد به گونهای که در این وابستگی حداکثری به لحاظ معناشناختی، همه یا برخی از مفاهیم اخلاقی تنها با ارجاع و تحویل به مفاهیم دینی تعریفپذیر است.اما چنانکه ملاحظه میکنیم انحای این گونه وابستگی حتی در قرائتهای تعدیلیافتهٴ آن ـ که اوصاف اخلاقی را با ضم قیودی وابسته به فعل ارادی خدایی مهرورز، خیرخواه یا...میانگارد ـ هیچیک تاب و توان چیره شدن بر نقدها و اشکالات پیشرو را نداشتهاند.
Machine summary:
"اما چنین نتیجهای، گرهی از مشکل ما نمیگشاید؛ چراکه مشکل ما این پرسش بود که «چرا ما باید از اوامر خدا اطاعت کنیم؟» و نه آنکه «آیا خود او به دستوراتش عمل میکند یا خیر؟، به سخن دیگر، این پرسش هنوز بی پاسخ است که آیا از هر کس که به اوامر خود عمل میکند، باید اطاعت کرد؟ علاوه بر این، اینکه خداوند به اطاعت از الزامات اخلاقیای ملزم شود که خود او آنها را تعین بخشیده است و به دیگر سخن، اوامر خود را جامۀ عمل بپوشاند، نامقبول است: «به نظر نمیرسد که مدافع نظریۀ امر الهی بتواند به صورتی منسجم از خدای متخلق به فضایل اخلاقی، سخن بگوید.
اگر شخص p در حال صحبت بر سر درست بودن یا نبودن فعلی چون سقط جنین با فرد p است، در حالی که p در معنای «درست» تحسین الهی را ملحوظ داشته، و p، ملتذ شدن فاعل اخلاقی را در تعریف این مفهوم اخذ نموده است، آیا اصلا چنین گفتوگویی معقول و ثمربخش خواهد بود؟ وقتی p مدعای گزارهای خود را در قالب «سقط جنین، نادرست است» (مرادف با خدا سقط جنین را تقبیح کرده است) بیان میکند، این گزاره چه نسبتی خواهد داشت با دعوی p که «سقط جنین، درست است» (به این معنا که سقط جنین موجب تداوم لذت فاعل میگردد)؟ چه بسا طرفداران وابستگی مفهومی در برابر این اشکال، مقاومت کنند و وجود واقعی ملحدان ولاادریها را انکار کنند."