Abstract:
بلاگردانی یعنی انتقال غیرمستقیم شر و دور ریختن آن برای مدت معین یا زمان نامحدد. بشر فلسفه های گوناگونی برای مبارزه با شر داشت و برای مبارزه با آن از ابزارهای رایجی همچون انسان ، اشیاء، حیوان و ... استفاده می کرد. در این مقاله سعی شده است با مراجعه به شاهنامة فردوسی ، روش های بلاگردانی بررسی شود. برای روشن شدن این امر، پس از ذکر مقدمه ای دربارة بلاگردانی ، دلیل روی آوری بشر به بلاگردان ها و انواع بلاگردانی در شاهنامه بررسی شده است . بلاگردانی به دو شکل بی واسطه و باواسطه ، یکی در داستان ضحاک و دیگری در داستان رستم و اسفندیار دیده می شود. این پژوهش به شکل بنیادی و بر پایة مطالعات کتابخانه ای و به روش توصیفی - تحلیلی انجام شده است .
Scapegoatig means the indirect transfer of evil and its disposal for a specific or indefinite period of time. Human had variety philosophies to fight against evil، and has employed common tools such as human، animal، objects، etc. Fore this purpose، the present work attempts to explore different ways of scapegoat by referring to the Sahname of Ferdowsi. To this end، after giving a brief introduction about scapegoating، the reasons of humans resort to scapegoating as well as types of scapegoating in Shahname have been studied. Accordingly، there are two forms of scapegoating (direct and in direct)، one in Zahhak’s story، and the other in the story of Rostam and Esphandiyar. The present foundamental research is based on library research method، and has used descriptive analysis method.
Machine summary:
"محل خون گاهی جگر و گاهی دل تصور شده است : به پیش پدر شد پر از خون جگر پر اندیشه دل پر ز گفتار سر ( فردوسی ، ١٣٨٠: ١٥٦/١ ب٣٠٩٠) پر از خون دل و پر زگریه دو روی چنین تا زمانه سرآمد بروی (همان ، ١١٥/١ب ٢١٥٠) خون ریختن در معنای حقیقی به معنی کشتن است : به خون پدر گشت همداستان ز دانا شنیدم من این داستان (همان ، ٤٠/٤ ب٤٨٤) ریختن خون پادشاهان فرجام خوبی ندارد و عواقب آن گریبان گیر فرد و جامعه خواهد شد: چنان دان که ریزندة خون شاه جز آتش نبیند به فرجام گاه (همان ، ٤/ ١٣٣٦ ب٢٩٨٧٩) یکی از عواقب خون ریزی کینه ورزی بوده است که اصل مهمی در جنگ ملت ها نمایان شده است : چه چاره است جز خون او ریختن یکی کینة نو برانگیختن (همان ، ٢١٢/١ ب٤٣٧٩) در تشبیهاتی که دربارة خون به کار می رود، گاهی خون مورد تشبیه برای چشم قرار می گیرد.
در داستان نبرد گودرز و پیران ویسه ، ظاهر امر در خوردن خون پیران ویسه ، نشاندن کینة دیرینه است : زخون سیاوش خروشید زار نیایش همی کرد بر کردگار ز هفتاد خون گرامی پسر بنالید با داور دادگر سرش را همی خواست از تن برید چنان بدکنش خویشتن را ندید (فردوسی ، ١٣٨٠: ٨٧٥/٢ ب٩٠٦٢-٩٠٦٤) ولی اگر دقیق به این امر بنگریم ، گودرز بعد از برگشتن لشکر می گویند: که پیران یکی شیردل مرد بود همه ساله جویای آورد بود (همان ، ٨٥٧/٢ ب١٩٠٧٦) تردید گودرز دربارة کشتن پیران ، ما را بر این می دارد که با آشامیدن خون ، به نکتة دیگری غیر از انتقام و کینه برای گودرز قائل شویم ."