Abstract:
یکی از مؤلفههای شاخص و بنیادین اندیشۀ سیاسی، مفهوم «فضیلت مدنی» است که تحقق غایت سیاست وابسته به بسط و گسترش و تعمیق آن در میان انسانهاست. در این نوشتار ضمن واکاوی آثار مهم عارف بزرگ ایرانی، جلالالدین محمد بلخی مشهور به مولوی، ظرفیت و امکانات سیاسی اندیشۀ وی در چارچوب نظری اسپریگنز و نظریۀ دلالتی– پارادایمی بررسی و تحلیل شده است. مدعای مقاله این است که با توجه به دلالتهای معرفتی، تبیینی و هنجاری اندیشۀ مولوی، اندیشۀ وی متضمن عناصر و مؤلفههای مهمی چون عشق، دوستی، مدارا و نیز نقد سیاسی و اجتماعی به عنوان شاخصترین فضیلتهایی است که آشکارا وجه و صبغۀ مدنی دارند
One of the basic components of political thought is the notion of «civic virtue». Civic virtue is an important concept that the accomplishment of the ultimate objectives of politics depends on its development in human society. In this article، we review the important writings of great Iranian aref، Jalal-al-din Muhammad Balkhi، known as Mowlana، and analyze political capacities and capabilities of his thoughts based on Sprigens'' theoretic framework and paradigmatic-implicative theory. The article claims that، based on cognitive، normative and explanatory implications of Mowlana''s thoughts، his thoughts contain important elements like love، friendship، tolerance، and politico-social criticism.
Machine summary:
مولوی در «مناظرة مرغ با صیاد»، از زبان مرغ دیدگاه و تلقی خود را مبنی بر نفی خلوت گزینی وتک روی به تفصیل بیان می دارد که آشکارا نشان از باور او به ضرورت توجه انسان به زندگی جمعی و مدنی دارد (مولوی، ١٣٧٩، دفتر٦، بیت های ٤٨٣ تا ٥٢٤): رفت مرغی در میان مرغزار/ بود آنجا دام از بهر شکار مرغ گفتش خواجه در خلوت مایست / دین احمد را ترهب نیک نیست رنج بد خویان کشیدن زیر صبر/ منفعت دادن به خلقان همچو ابر یارمی جو تا بیابی راه را/ ورنه کی دانی تو راه و چاه را دیو گرگ است و تو همچون یوسفی/ دامن یعقوب مگذار ای صفی گرگ اغلب آن گهی گیرا بود/ کز رمه شیشک به خود تنها رود گر نباشد یاری دیوارها/کی برآید خانه و انبارها؟ از نگاه مولانا افزون بر اینکه دوستی و یاری یک ضرورت عقلانی برای اجتناب از خطرهایی است که فرد و جامعه را تهدید می کند، با دوستی و همراهی و همبستگی با جماعت امور سامان بهتری می یابد.
تلقی مولوی از مفهوم مدارا، به مثابه فضیلتی که قوام بخش فضای عمومی و زندگی جمعی باشد، از چند منظر شایستۀ تحلیل و بررسی است : نخست ، از منظر معرفت شناختی و انسان شناسی ، به معنای تحلیل جایگاه مدارا در نظام معرفتی مولوی؛ دوم ، از حیث تبیینی، به معنای دلیل و حیث التفات و توجه مولانا به مقولۀ مدارا در فضای خاص فکری و اجتماعی و سیاسی و ضرورت های عصر وی ؛ و سوم ، از نظر عملی یعنی عمل و رفتار وی به عنوان یک کنشگر.