Abstract:
تاریخ دقیق ورود قهوه به سرزمین ایران معلوم نیست، اما آنچه از آثار مکتوب به ما رسیده است، نشان میدهد در عصر صفویان و به خصوص در زمان شاه عباس، قهوهخانهها در شهرهای بزرگ ایران، به خصوص اصفهان رونق و رواج گستردهای داشته است. این قهوهخانهها در عصر صفوی کارکردی فرهنگی داشته که مهمترین مکان برای عموم مردم و به خصوص هنرمندان و شعرا بوده است. شاعران این عصر از آنجا که حکومت صفوی، مانند حکام گذشته شعر را هنر اول دربار نمیدانستند، جایگاهی عالی در دربار نداشتند و از طرف دیگر رشد طبقة متوسط در این عصر و تجمع این طبقه در قهوهخانهها، ادبیات و شعر متناسب با خود را می طلبید. این موارد و عللی دیگر باعث شد شعر در این عصر از دربار خارج و در میان عامه مردم و در کوچه و بازار و قهوهخانهها روایی خاصی بیابد. از آنجا که ادبیات و اجتماع دائما در حال داد و ستد دوطرفه با هم هستند، عناصر موجود در قهوهخانههای این عصر نیز در شعر و هنر این دوره تبلور خاصی داشته است. ما در این مقاله بر آن هستیم تا نشان دهیم آیا مخدرات و مکیفات که از عناصر مهم فرهنگ قهوهخانهای هستند در شعر دوره صفوی تبلور یافته است؟. قهوه، قلیان، تریاک و افیون از اهم عناصری است که در شعر این عصر متبلور شدهاند. روش تحقیق توصیفی-تحلیلی میباشد. ابزار تحقیق نیز تذکرههای عصر صفوی و برخی دیوانهای شاعران این عصر بوده است.
Machine summary:
"٧) گذشته از ثبت اطلاعات تاریخی ، برخی از شعرای این عصر، از قلیان و تنباکو برای ایجاد و خلق تصاویر نو و تازه در شعر خود بهره برده اند، برای مثال اهلی شیرازی سروده است : قلیان ز لب تو بهرهور می گردد نی در دهن تو نیشکر می گردد بر گرد رخ تو دود تنباکو نیست ابریست که بر گرد قمر می گردد (سمسار، ١٣٤٢: ١٥) میرزا شرف الدین وفای قمی نیز حالت قل قل کردن قلیان را به ناله تشبیه کرده است : زلف پیچان کسی چون یاد میآید مرا همچو قلیان از دلم فریاد میآید مرا (گوپاموی ، ١٣٨٧: ٧٨٤) طرزی افشار (١٣٠٩: ١٠٢) همین تصویر را این گونه بیان کرده است : بـه دست هـجر یـارم در کشاکش دمادم هـمچو غلیان می فغانم 125 گربخش حضور ملتانی نیز از حالت قلیان تصویر زیر را آفریده است : به یمن عشق او بر آه و افغان دست رس دارم چه قلیان این دم و دود از طفیل هم نفس دارم شنیــدم کاروانی مـیرسد از جـانب کنعـان نظر بـر گـرد راه و گوش بر بانگ جـرس دارم (گوپاموی ، ١٣٨٧: ٢٤٣) بیدل دهلوی نیز این تصویر تازه را متأثر از حالت قلیان خلق کرده است : ساز قلیانی که دارد مجلس پیری دمی است داغ زیر پا و آتش بر سر و در دیده اشک (شفیعی کدکنی و یاحقی ، ١٣٨٤: ٧٥٣) برخی نیز همچون باسطی ، قلیان را بهترین همدم تنهایی خود می دانسته اند: کمتر باشد مر غــم تنهایی مأنوس شدم به عالم تنهایی صحبت به کسی گو، که اگر نیست چه باک قلیان کافی است همدم تنهایی (سمسار، ١٣٤٢: ١٥) طرزی افشار (١٣٠٩: ١٧٥) در ذم قلیان و تحذیر مردم در استفاده از آن سروده است : عاقلم عاقل و فرزانه نمی غلیانم نیـستم ابله و دیوانه نمی غلیانم دود ارزانی اجلاف چو شنبه بیهود می روم جمعه به میخانه نمی غلیانم گر بجبری به یکی از می و غلیان به مثل می کشم ساغر و پیمانه نمی غلیانم بوی زشتی که در این دود کثیف است نصیب اولمسون هیچ مسلمانه نمی غلیانم می بسد دود دل و آتش عشقم بر سر در فراق رخ جـانانه ، نمی غلیانم دلبـرم شمع دخان کاکل و من می گردم گرد آن شمع چو پروانه نمی غلیانم بنـدة شاه شهان و شه طرزم طـرزی نیست چـون شیوة شاهانه نمی غلیانم استعمال تریاک به شکل کنونی (نه به عنوان پادزهر)، گویا از روزگار صفوی در ایران مرسوم شده است ."