Abstract:
انسان همواره در پی شناخت پدیدههای مخاطرهآمیز محیط اطراف زندگی بوده است. افراد و جوامع همواره به رابطة معنادار بین پدیدهها معتقد بودند و بیشتر از طریق احساس و تصورات ذهنی آنها را درک میکردند. درک تطور این شناخت یک ضرورت است. موضوعی که در این مقاله به آن پرداخته میشود، ارتباط و هماهنگی شناخت اسطورهای با پدیدههای مخاطرهآمیز است. در این راستا به این پرسش پاسخ میدهیم که چرا مخاطرات اسطورهای تفسیر میشدند و چرا تفسیر اسطورهای مخاطرههای طبیعی و انسانی بین جوامع مختلف، متفاوت بوده است. ازاینرو در نوع تفسیر اسطورهای پدیدهها، نگرشهای متفاوتی پدید آمده است. این مقاله با استفاده از روش قیاسی و استقرایی و از طریق مطالعات کتابخانهای تهیه شده است. بهنظر میرسد تبیین اسطورهای، نوعی نگرش برای تفسیر انسانی از مخاطرات است. در این نگرش، انسان از علل علمی رخدادها اطلاعی ندارد و قادر به تفسیر علمی نیست؛ همچنین در آن جنبة عقلانی (منطقی) کمتر مشاهده میشود. چنین تفسیری شامل پنداشتها، باورها و داستانهایی است که تنها در محدودة تاریخ گذشته است. هرچند در حال حاضر نیز بهشکل مدرن خود را ظاهر میسازد، آنچه در اسطوره گذشته و حال بازتاب داده شده، پاسخ به نیازها، دلهرهها، آرزوها و خواستهای انسان است؛ انسانی که دیگر ابزارهای تشخیص وی هنوز به مرحلهای از بلوغ نرسیده است که خود را بینیاز از اسطوره بداند. در این مقاله تلاش میشود که بهنحوی این نگرش بررسی شود.
Machine summary:
کم کم آدمي به تصورات خود از مخاطراتي که دارد دامن زد و بـراي هـر پديـده ، ايزدي پنداشت ؛ خدايان کم شمار دوره هاي پيشين ، در اين دوره انبـوه تـر شـدند، خـداي مـرگ ، خداي جنگ ، خداي زيرزمين (تاريکي) و هرچه پيشتر رفت خـدايان افـزون شـدند و بـت هـا و بتکده ها براي کاهش مخاطرات پديد آمدند.
بـراي مثـال بنگـريم بـه سرگذشـت و سرنوشـت آدونـيس (Adonis) که اين اسطوره توسط يک يوناني و يک رومي پردازش شده است ؛ اما پيش از آن ، به ياد داشته باشيم که نياز به اسطوره و قدرت بيچـون و چـراي خـدايان و اطاعـت کورکورانـه و مطلق آدمي در برابر خشم توفنده و ويرانگر آنان که در پديده هاي سيل ، آتـش سـوزي، توفـان و ديگر مخاطرات رخ مينمايد، براي گريز از مخاطراتي است که او را محاصره کرده انـد.
پرسش اين است که آيا در برابر مخاطرات ميتوان تاب آورد، يا نه ، مخـاطرات سرنوشـتي اسـت محتـوم و گريزناپـذير؟ مـا ميکوشيم با يادآوري نمونه هايي اساطيري، بنمايانيم که انسان اسطوره بـاور، آگاهانـه قهرمانـان اسطوره اي خود را به مرگ گريزناپذير واميداشت .
داده ها و تحليل در ذهن انسان دانشمند، همواره پرسش هايي دربارة مخاطرات مطـرح اسـت ؛ کنجکـاوي، وي را وادار به شناخت پديده هاي مخاطره آميز کرده و آن را به تدريج به علم تبديل کرده است ؛ گرچـه در بسياري از موارد، ناتواني وي در درک علمي پديد هاي مخاطره آميز سبب شده خرافـه گـويي در انديشۀ عوام شکل گيرد [١٩].