Abstract:
اوراسیاگرایی به عنوان پارادایمی فکری اوایل قرن بیستم در منطقه ظهور کرد و روشنفکرانی از روسیه، ترکیه، قزاقستان و تاتارستان در این باره مطالب فراوانی نوشتند و با قرائت خاص خود از اوراسیا، بر دامنه تضادهای منطقهای (دستکم در حوزه نظری) افزودند. این پارادایم در دهه 1930 جایگاه نظری خود را از دست داد، ولی پس از فروپاشی شوروی طیف جدیدی از اوراسیاگرایی در منطقه به خصوص در کشورهای مذکور مطرح شد. این اوراسیاگرایان جدید ضمن دوری از قرائتهای ملیگرایانه رمانتیک اوراسیاگرایان قدیم، درکی واقعی از هویت اوراسیا ارائه کردهاند. در چنین فضایی «اسلام» به عنوان عنصر محوری هویت منطقه اوراسیا در کانون توجه قرار گرفته است.
هر چند اوراسیاگرایان نوین تاکنون فرصت نیافتهاند نظریه خود را به سیاست رسمی دولتهایشان تبدیل کنند، با توجه به حضور در لایههای مختلف دستگاههای سیاسی ـ فرهنگی کشور، در راهبرد سیاسی دولتهایشان تاثیرگذارند. به خصوص در سالهای اخیر که همگرایی بین اوراسیاگرایان منطقه نماد بیشتری یافته است، صحنههای جدیدی از همپذیری بین دولتهای آنها به چشم میخورد. با ادامه این روند، پارادایم اوراسیاگرایی در حوزه عمل نیز قابلیتهای خود را به نمایش خواهد گذاشت.
ظهرت الأوراسیة کنموذج فکری فی المنطقة فی بدایات القرن العشرین و کتب المثقفین من روسیا و ترکیا و کازاخستان و تتارستان عن عدید من المواضیع فی هذا المجال و زادوا التناقضات الإقلیمیة ( علی الأقل فی المجال النظری) بسبب تفسیراتهم الخاصة من منطقة الأورسیا، و خسر هذا النموذج مکانتها النظریة فی الثلاثینات ولکن ظهرت طیف جدید من الأوراسیین فی المنطقة خاصة فی هذه البلدان بعد انهیار الاتحاد السوفیاتی. و عرض هولاء الإوراسیون الجدد فهم حقیقی من الهویة فی الأوراسیا بعیدا عن التفسیرات القومیة الرومانطیقیة للإوراسیین القدیمیین، و فی هذا الجو وقع الاسلام کعنصر من العناصر الرئیسیة للهویة فی منطقة أوراسیا فی بؤرة الإهتمام.
لم یجد الأوراسیون الجدد فرصة لتحویل نظریتهم إلی سیاسة رسمیة فی بلدانهم و لکن أنهم موجودون فی الطبقات المختلفة من الأنظمة السیاسیة و الثقافیة و مؤثرون فی إستراتیجیة حکوماتهم السیاسیة، ولاسیما فی السنوات الأخیرة التی زاد التقارب بین الأوراسیین فی المنطقة و یری المشاهد الجدیدة من القبول المتبادل بین حکوماتهم، و مع إستمرار هذه العملیة تظهر نموذج الأوراسیة قدراتها العملیة.
Machine summary:
"اما بعد از انحلال بلوک شرق، به خصوص پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، اوراسیاگرایی با رویکرد و روشهای نو ظهور کرد و این بار نه به عنوان ایدئولوژی ملیگرایی روسی بلکه در ترکیه، قزاقستان و تاتارستان، اوراسیاگرایان قرائت منعطف و واقعبینانهای را با در نظر گرفتن عنصر هویتی ژئوپولیتیک منطقه ارائه کردند.
در زیر به فعالیت این جنبش اشاره میشود: ـ تلاش مشترک برای ایجاد جهانی چندقطبی و مبتنی بر همکاری مردم، تمدنها و فرهنگهای گوناگون برای صلح و شکوفایی چندجانبه؛ ـ همکاری نزدیک بین کشورهای آسیایی و اروپایی با در نظر گرفتن نقش اساسی روسیه به عنوان مدیر اصلی این جنبش؛ ـ ارتقای همگرایی به منظور ایجاد وحدت سیاسی منسجم در سطوح فرهنگی، اقتصادی، ارتباطی و راهبرد سیاسی؛ ـ فعالیت و گفتوگوی سازنده و چندجانبه و باور سنتی به اوراسیا و جوامع آنها؛ ـ حفظ و بقای هویتهای فرهنگی، مذهبی و قومی همه افراد، پذیرش و توسعه فرهنگ تمایزها و اصالت ملی آنها؛ ـ تقویت صلح و برقراری نظم مبتنی بر اصول سیاسی آن؛ ـ مخالفت با گرایشهای منفی مانند جهانی کردن و تسلط یکجانبه، تقلیل فرهنگ، تروریسم، نبود عدالت اجتماعی و اختلافهای اکولوژیکی و...
اوراسیاگرایی تاتاری با انتقاد شدید اوراسیاگرایی روسی مواجه است و اوراسیاگرایی مانند دوگین معتقد است که اوراسیاگرایان تاتار، به خصوص رئیسجمهور شایمیاف، در عمل به دنبال تضعیف دولت روسیه هستند؛ با این حال، اوراسیاگرایان تاتار هم در حوزه عمل و هم در حوزه نظر تأثیرات خود را بر اوراسیاگرایی روسی گذاشته و اوراسیاگرایان روسی را بر این امر واقف کردهاند که دین اسلام و زبان ترکی دو عنصر هویتی تأثیرگذارند که آینده اوراسیا بر محوریت آنها شکل خواهد گرفت."