Abstract:
چگونگی رابطة عاملیت و ساختار، معضل اساسی علوم اجتماعی است. نظریة ساخت یابی با هدف پایان دادن به امپراطوری نظریه های هرمنوتیکی از یک سو و ساختارگرایی و کارکردگرایی از سوی دیگر، در نظر دارد تبیینی کفایتمندتر در این زمینه ارائه دهد. در راستای هدف بومی سازی علوم انسانی و با توجه به محوریت مبانی معرفتی در نظریه های اجتماعی، این پژوهش با روش تحلیلی ـ اسنادی در پی روش شناسی نظریة مزبور از منظر حکمت اسلامی است. پژوهش حاضر به این نتیجه رهنمون می شود که اگر چه نظریة ساخت یابی، علوم اجتماعی را از چنگال افراط و تفریط گرایی کل گرایی روش شناختی و فردگرایی روش شناختی در باب رابطة عاملیت و ساختار نجات می دهد، به دلیل عدم اتخاذ موضع واقع بیانه دربارة هستی، انسان و معرفت نمی تواند راه حل اساسی به شمار آید.
The relationship between agency and structure is the basic problem of the social sciences. In order to put an end to the empire of hermeneutic theories on the one hand، and structuralism and functionalism on the other hand structural theory intends to offer a more adequate explanation in this area. Given the pivotal role of epistemic principles in social theories، this paper attempts to localize the humanities through an analytical library-based method and investigate the methodology of the foregoing theory from the perspective of Islamic philosophy. The study reaches the conclusion that the theory of structuration emancipates the social sciences from the claws of extremism and holistic and individualistic methodologies concerning the relationship between agency and structure. However، because it does not take a realistic position on such issues like existence، man and knowledge، it cannot serve as a perfect solution.
Machine summary:
"گیدنز معتقد است که صورت بندی نظریه های اجتماعی موجود (جامعه شناسی کلاسیک، اجماع ارتدوکس به رهبری پارسونز و جو آشفتة پساپارسونز) در تبیین عاملیت و ساختار فاقد کفایت نظری و عملی اند و نظریة ساخت یابی می خواهد چارچوب مفهومی کفایتمندتری نسبت به چیستی و تبیین این قضیه ارائه دهد.
با توجه به مرکزیت مبانی معرفتی در هر نظریه، این پژوهش در نظر دارد با مرجع قرار دادن روش شناسی بنیادین، مبانی معرفتی نظریة ساخت یابی را آشکار سازد و آن را از منظر حکمت متعالیه بررسی کند؛ لذا این پرسش را پیش می کشد که «مبانی معرفتی نظریه ساخت یابی کدام اند و از منظر حکمت متعالیه، آیا این نظریه با طرح دوسویگی ساختار و عاملیت به حل این مسئلة دیرپای علوم اجتماعی نایل آمده است»؟ با توجه به پرسش مزبور، پژوهش حاضر در دو بخش توصیف رابطة عاملیت و ساختار از منظر گیدنز و تحلیل مبانی آن از منظر حکمت متعالیه سامان دهی شده است.
بر اساس روش شناسی مبتنی بر توصیف همدلانة فوق الذکر به دست آمد که مبانی معرفتی این نظریه و کاستی های آن از منظر حکمت متعالیه عبارت اند از: مبانی هستی شناختی: اتخاذ رهیافت تفسیری ـ ساختی در باب واقعیت، نگاه سکولاریستی به عالم، رد کارکردگرایی، تکامل گرایی و طبیعت گرایی در باب واقعیت، تأکید بر دووجهی بودن ساختار، رد دوگانگی جبر و اختیار و عین گرایی و ذهن گرایی، و اتخاذ موضع دیالکتیکی در باب واقعیت عاملان و ساختارها.
از منظر حکمت متعالیه نقطة قوت نظریة ساخت یابی همان دووجهی بودن ساختار و گذر از جبرگرایی و اراده گرایی افراطی و تفریطی در جامعه شناسی متعارف است؛ اما مشکل عمدة نظریه مزبور از جهت هستی شناختی، همان نگاه سکولاریستی در باب واقعیت است که منجر به نوعی تقلیل گرایی ماده گرایانه می شود که از دید این پارادایم پذیرفتنی نیست."