Abstract:
در پژوهش حاضر، به قصد راه بُردن به تجربه و درک زنان از مشارکت در نهادهای مدنی، به روش نظریه زمینهای با 20 نمونه زن دارای تجربه فعالیت انجمنی مصاحبهی نیمهساخت یافته بهعمل آمد. نتایج پژوهش بیانگر آن است که مشارکت زنان در نهادهای مدنی تابع منابع در دسترس زنان و تجربهی زیستهی فعالیت اجتماعی است و زمینهی مذکور به مثابه شرایط علّی،کمّ و کیف مشارکت زنان را رقم میزند. در این میان، بازتعریف و بازسازی خود، تکوین اخلاق مدنی، بسط تعلقات و مسئولیتپذیری اجتماعی به مثابه زمینهی تسهیلگر، و ازجاکندگی اجتماعی و مکانزدایی و بسترزدایی از زنانگی و تقویت ساخت فرصتهای اجتماعی بهعنوان شرایط مداخلهگر عمل نمودهاند. بازسازی معنایی تجربه زنان از کنش مدنی بر سیاست حضور و تقدیس کنشورزی زنانه، کارآمدی، ندای درون، برونرفت از ملال زندگی، و بسترزدایی فرهنگی از زنانگی دلالت دارد. بر اساس مطالعه حاضر، مشارکت فعالانه در انجمنهای مدنی برای مشارکتکنندگان ترمیم مناسبات ومعنا بخشی به زندگی،تاب آوری، کسب و تقویت مهارتهای جمعی و ترمیم سرمایه اجتماعی، آگاهی بخشی، واقعنگری، و گذشته نگری انتقادی را در پی داشته است. بر اساس کنشهای زنان، انجمنهای مدنی پیامدهای فردی، وسیعی برای زنان در بر داشته است که در ذیل مقوله هسته توانمندساز- ساختاربخش متمرکز است.
In the current research, an attempt was made to assess the experience and discerning of women of participation in civil institutions, within the grounded theory, through semi-structured interviewing of women with an experience of participation in civil institutions. The results showed that the participation of women in civil institution is contingent on the resources in their disposal and on their lived experiences; which in turn determines the extent of participation. In the meantime, self-redefining and -rebuilding, development of civil ethics, and expansion of social solidarity and responsibility served as facilitator, whereas the decontextualizing and detemporalizing of femininity, and strengthening the creation of social opportunities being interveners. The semantic reconstruction of women’s experience of social action implies the policy of the presence and sanctification of women's activism, efficiency, inner call, alleviating problems of life, and cultural subjection of femininity. The study showed that, active participation in civil organizations has had as its outcomes the restoration of relationships, attaching meaning to life, resilience, acquisition and strengthening of collective skills and restoration of social capital, awareness, realism, and critical retrospection. Women’s social actions in civil institutions is associated with a wide range of consequences which falls under the category of empowering-structured core.
Machine summary:
فراتحلیل چهار دهه پژوهش در حوزه مشارکت زنان نشانگر آن است که «مشارکت زنان، در بدنهی نخبگانی و دانشگاهی بعد از انقلاب تاکنون از روند مشخصی که ذیل آن بتوان به ارائه مدلی نظاممند از کمّ و کیف مشارکت زنان در حوزههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دست یافت، برخوردار نبوده و به صورتی مشهود تحت تأثیر فضاهای گفتمانی دولت های حاکم بوده است و نگاه جزئی و موردی نسبت به مشارکت زنان در عرصههای محدود منجر به غفلتی مهم در شکلگیری نگاهی همه جانبه به این حوزه گردیده است» (صادقی فسایی و خادمی، 35:139 > در دورههایی که سیطرهی خرده نظام سیاسی بر سایر خردهنظامهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی تعدیل شده است بدلیل ساخت فرصتهای سیاسی، زمینه برای رشد نهادهای مدنی و به تبع آن مشارکت اجتماعی و مدنی مردان و زنان مهیا گشته است.
در این مطالعات به ابعاد مشارکت سیاسی (چابکي، 1381؛ موحد، 1382؛ پناهي، 1386؛ گلابی و حاجیلو، 1391)، اقتصادی (کشتهگر و سارانی، 1395)، اداری و اجرایی (هزارجریبی و پیلهوری، 1391؛ غلامی و همکاران، 1394)، اجتماعی (توسلي، 1382؛ شاديطلب، 1382؛ محسني و جاراللهي، 1382؛ يزدانپناه، 1382؛ صمديان و يزدانپناه، 1387) و مدنی (عبداللهي، 1383؛ قانعيراد و حسيني، 1384؛ قادرزاده و یوسفوند، 1391) پرداخته شده است.
بر مبنای این پژوهشها، کمّ و کیف مشارکت اجتماعی و مدنی زنان تابع عواملی چون ميزان منابع دردسترس زنان، گستره روابط اجتماعي، اثربخشي اجتماعي (قادرزاده و یوسفوند، 1391)، وضع تأهل، موقعیت اقتصادی، اجتماعی زنان (محسنی و همکاران، 1392)، محدودیتهای ساختاری وخانوادگی (شادی طلب و کمالی، 1381)، نادیده گرفتن قدرت سازمانهای غیر دولتی در عرصه سیاسی (هلمز 1 ، 2003)، سطح توسعه محل سکونت زنان، محیط زندگی و وضعیت اجتماعی شدن، نوع هویت اجتماعی و میزان رشد نظام شخصیتی (عبداللهی، 1383) میباشد.