Abstract:
مدافعان رويكرد تلفيقي در فلسفه تعليم و تربيت اسلا مي، كه افرادي همچون كيلاني و به ويژه خسرو باقري هستند، نخست به نفي و رد رويكرد ايجابي نسبت به كاربست فلسفه اسلا مي در تدوين فلسفه تعليم و تربيت اسلا مي دست زده اند و در ادامه، با بيان اينكه گريزي از فلسفه به طور كلي نيست، رويكرد سلبي را هم رد نموده، در جست وجوي راه سو مي برآمده اند كه به بيان ايشان، همان «استفاده از فلسفه همچون روش و ساختار است». مقاله حاضر نخست به اين ديدگاه و در ادامه، به نقد و ارزيابي آن پرداخته است. نخست چالش اسلامي بودن فلسفه اسلا مي مطرح شده است تا ملاحظه شود كه اشكالات اين گروه به اسلامي بودن فلسفه اسلا مي ـ كه مبناي نفي فلسفه اسلا مي از سوي اين گروه است ـ آيا اساساً وارد است؟ و در ادامه، رويكرد تلفيقي نقد و بررسي شده است.
Machine summary:
ir دریافت: 9/11/1392- پذیرش: 23/3/1393 <H2>چکیده</H2> مدافعان رویکرد تلفیقی در فلسفة تعلیم و تربیت اسلامی، که افرادی همچون کیلانی و بهویژه خسرو باقری هستند، نخست به نفی و رد رویکرد ایجابی نسبت به کاربست فلسفة اسلامی در تدوین فلسفة تعلیم و تربیت اسلامی دست زدهاند و در ادامه، با بیان اینکه گریزی از فلسفه به طور کلی نیست، رویکرد سلبی را هم رد نموده، در جستوجوی راه سومی برآمدهاند که به بیان ایشان، همان «استفاده از فلسفه همچون روش و ساختار است».
رویکرد تلفیقی: مدافعان این رویکرد، که افرادی همچون کیلانی و بهویژه خسرو باقری هستند، نخست به نفی و رد رویکرد ایجابی نسبت به کاربست فلسفة اسلامی در تدوین فلسفة تعلیم و تربیت اسلامی دست زدهاند و در ادامه، با بیان اینکه گریزی از فلسفه به طور کلی نیست، رویکرد سلبی را هم رد نموده و در جستوجوی راه سومی برآمدهاند که به بیان ایشان، همان «استفاده از فلسفه همچون روش و ساختار است».
اگر ایشان میپذیرد که نخست لازم است هستیشناسی و انسانشناسی و ارزششناسی و معرفتشناسی را ـ که به تعبیر ایشان، استفاده از فلسفه از حیث ساختار است ـ از دین و منابع دینی با روش فلسفی استخراج نمود تا بتوان در مرحلة بعد، بر مبنای آن فلسفة تعلیم و تربیت اسلامی را تدوین کرد، پس فلاسفة مسلمان در این قرون چه کردهاند؟ جز آنکه طی سالها مجاهدة علمی و نظری عمیق و همهجانبه در این مفاهیم غامض تأمل و تعمق کردهاند و ابعاد بسیاری از آن را گشودهاند و مسائل دشواری را حل کردهاند و به تدریج، در یک سیر تکاملی، توانستهاند بدانجا برسند که قرآن و عرفان و برهان را به عنوان راههای متکثر در رهنمونی به حقیقت واحد، با هم در یک نظام استوار فکری و فلسفی پیوند بزنند؟ حال آیا شایسته و بایسته است که هرچه را در این سیر پرفراز و نشیب و البته رو به صعود و تکامل به دست آمده، کنار بگذاریم و از صفر شروع نموده، در وجود و انسان و معرفت و ارزشها بیندیشیم و بر مبنای آن، به تدوین نظریة فلسفة تعلیم و تربیت اسلامی بپردازیم؟ <H3>5.