Abstract:
در يك تقرير كلي، تفاوت نحلههاي انديشگاني را ميتوان به تفاوت «انسان شناسی»
آن نحله ها ارجاع داد؛ يعني مي توان بنيان هاي انديشه و مواجهات يك عالم فكري با جهان
واقع را متعين از طرز تلقي آن انديشه نسبت به مفهوم « انسان » دانست. لذا يكي از بهترين
شيوه هاي تحليل براي فهم تفاوتهاي نظامهاي انديشگاني، مقايسه ي تطبيقي « انسانشناسي »
آن ها و تعاريفي است كه از مفهوم « انسان » به دست مي دهند. در اين مقاله سعي شده است
تفاوتها و تقابلهاي تعاريف « انسان » در سه انديشه ي متمايز، «يونان باستان»، «انديشه ي
« سكولار» و « حكمت متعاليه » مورد بازخواني قرار گيرد. اما به دليل موسع بودن هر يك از
اين سه حوزه، علاوه بر تقليل بررسي به تفاوتهاي « انسان شناسي »، يك نماينده ی خاص
نيز براي هركدام از سه نظام انديشگاني مذكور معرفي شده است كه عبارتند از: افلاطون و
فلسفه ي او در حوزه ي يونان باستان، سكولاريسم به عنوان گفتمان غالب انديشه ي غربِ
مدرن، و آراي آيت الله جوادي آملي در حكمت متعاليه. بدين ترتيب، اين مقاله به مقايسه ي
تطبيقي فلسفه ی انسان شناسي در آراي افلاطون، گفتمان سكولاريسم و آيت الله جوادي
آملي خواهد پرداخت.
Machine summary:
"اما به دلیل موسع بودن هر یک از این سه حوزه ، علاوه بر تقلیل بررسی به تفاوت های «انسان شناسی »، یک نماینده ی خاص نیز برای هرکدام از سه نظام اندیشگانی مذکور معرفی شده است که عبارتند از: افلاطون و فلسفه ی او در حوزه ی یونان باستان ، سکولاریسم به عنوان گفتمان غالب اندیشه ی غرب مدرن ، و آرای آیت الله جوادی آملی در حکمت متعالیه .
اگر در انسان شناسی سقراطی جست وجوی غایت نهایی هیچ گاه به سرانجام نمی رسد و غایت انسان مبهم می نمایاند، و در اندیشه ی سکولار نیز انسان به یک سازه ی ارگانیک 1 زیستی تقلیل داده می شود که حتی نیازهای معنوی اش نیز در ساحتی زیستی تبیین می شود؛ در انسان شناسی حکمت متعالیه انسان دارای مبدائی الهی است و فطرتش با وجود الهی مفطور شده است و از آن جایی که دارای فقر ذاتی است (این معنا را می توان در آیه ی ١٥ از سوره ی مبارکه ی فاطر جستجو کرد) در جست وجوی کمال مطلق برخواهد آمد.
از دیگرسو، (١٠١ تا ١١٨) مرجعیت عقل که در اندیشه ی سکولار مورد پذیرش واقع شده و انسان در سایه ی بهره - مندی از آن خواهد توانست به سعادت دست پیدا کند و از مرجع الهی بی نیاز شود، در مبانی حکمت متعالیه به عنوان عطیه ای الهی محسوب می شود که انسان از آن جایی که خلیفه الله است ، استحقاق بهره مندی از آن را در معنای استخلافی اش یافته است و از این رو، او از حیث منطقی نمی تواند خودبنیاد باشد و به تنهایی ، نوع خود را به سعادت رهنمون سازد؛ چراکه فرجام انسان به طور کامل در این جهان متحقق نمی شود و تحقق تعریف انسان ـ در قاموس خلیفه الله ـ مستلزم ذات خدای سبحان خواهد بود."