Abstract:
در یک تقسیم کلی می توان علم را به دو معنای عام و خاص درنظر گرفت. علم در معنای کلی و عام، مشتمل بر مجموع دانستنی ها، صرف نظر از موضوع، محتوا و روش شناسی آن است. در زبان انگلیسی، از این معنای علم با واژه knowledge [1] یاد می شود. علم در مفهوم خاص، به آن دسته از معرفت ها گفته می شود که ویژگی تجربی و آزمون پذیر دارند و با واژه science [2] معرفی می شوند. براساس ضابطه تجربهپذیری، بسیاری از علوم و معارف نظیر فلسفه، ریاضیات، ادبیات، شعر، فقه، منطق و نظایر آن، از قلمرو معرفت علمی خارج میشوند. در نزد فلاسفه پوزیتیویست علم و براساس ضابطه «معناداری»[3]، علم تجربی معرفتی مبتنیبر مشاهده و آزمون است و قابلیت اثبات و ابطال پذیری تجربی دارد. از این رو، هر معرفت قابلآزمون و اثبات، در زمره معرفت علمی (تجربی) قلمداد می شود. دانش جغرافیا و از آن میان شاخه جغرافیای سیاسی که روابط نظام مند میان انسان (سیاست) و محیط جغرافیایی را بیان و تشریح میکند، از جمله علوم قدیمی است که سابقه آن به اندازه عمر انسان در زمین است. پرسش اساسی که در اینجا مطرح می شود آن است که آیا می توان جغرافیای سیاسی را به مثابه معرفتی تجربی، در ردیف علوم تجربی قلمداد کرد. مطابق فرضیه این مقاله، جغرافیای سیاسی بهدلیل برخورداری از ویژگی های معرفت تجربی، در ردیف علوم تجربی قرار دارد. از این رو، می توان جغرافیای سیاسی را دانشی تجربی بهشمار آورد.
Machine summary:
بررسی تاریخ اندیشه های فلسفی، عقاید سیاسی، مذهبی و عملکرد دولت ها و فرمانروایان بزرگ از گذشته تاکنون نشان میدهد که به آثار جغرافیا و سیاست بر یکدیگر، از دیرباز توجه شده و مضامین و موضوعات جغرافیای سیاسی، برای بسیاری از اندیشمندان و سیاستمداران شناخته شده بودند؛ به طوریکه در لابه لای متون فلسفی، سیاسی، مذهبی، حقوقی، کلامی، فقهی، تاریخی و جغرافیایی به جامانده از گذشته ، مسائل و مقوله هایی نظیر دولت ، سرزمین ، موقعیت جغرافیایی، شکل و اندازه ، جمعیت و سرزمین ، مرزهای سیاسی، امنیت ، تابعیت ، هویت ملی، حقوق شهروندی، تقسیمات کشوری، آمایش و سازمان دهی و بالاخره مدیریت سیاسی فضا و اموری از این دست ، به طور مستقیم یا غیرمستقیم طرح و بررسی شده اند؛ تا جایی که ریشۀ بسیاری از نظریه های کنونی جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک را می توان به روشنی در آرای اندیشمندان و فلاسفه ای مانند کنفوسیوس ، لائوتسه ، سون تزو، افلاطون ، ارسطو، فارابی، خواجه نصیرالدین طوسی، ابن خلدون ، سنت آگوستین ، اکویناس ، ماکیاول ، ژان بدن ، منتسکیو، توماس هابز و همچنین در متون دینی یهود، مسیحیت ، اسلام و بالاخره در رفتار فرمانروایان بزرگی چون کوروش ، داریوش ، اسکندر، ژولیوس سزار، ناپلئون و دیگران مشاهده کرد؛ بنابراین ، نظریه های جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیکی که اکنون در اختیار ماست ، حاصل مطالعات و اندیشه هایی است که در طول تاریخ ، توسط اندیشمندان بسیاری طراحی و تدوین شده است .