Abstract:
سیمرغ مشهورترین پرنده اساطیری ایران است که نامش در داستانها با زال و سرنوشت او و خاندانش پیوند خورده است. او در شاهنامه و آثار هم سنگ با آن در نقش حکیمی رازآگاه که از اسرار قدسی با خبر است ظاهر میشود، ولی در اغلب متون پس از شاهنامه، خصوصا در متون حماسی این نقش قدسی و روحانی کم رنگ شده و نقشهای محسوس و ظاهری جای آنها را میگیرد. ادبیات عامیانه ایران نیز یکی از بخشهایی است که نام و شخصیت سیمرغ در آن به صورتهای گوناگون منعکس شده، اما تاکنون کمتر بدان توجه شده است. به همین جهت نویسنده در این پژوهش بر آن شد تا با بررسی شخصیت سیمرغ در آثار داستانی ادب عامه ویژگیهای این پرنده اساطیری را یافته و تفاوتهای آن را با ادب رسمی نشان دهد؛ که نتیجه پژوهش نشان میدهد او در آثار حماسی ویژگیهای متفاوت و گاه متضادی دارد. سیمرغ دیگر آن پرنده اساطیری و باشکوه قبلی نیست، بلکه عابدی دائمالذکر است که فکر میکند درخواست زال و خاندانش فرصت عبادت خداوند را از او میگیرد، با این وجود در حوادث زیادی وارد میشود، زیرا پهلوانان نیز پهلوانان قبلی نیستند و نه در بزنگاههای حوادث و مشکلات فراانسانی و لاینحل، بلکه برای هر کاری دست به دامان سیمرغ میشوند. در سایر آثار مربوط به ادب عامه نیز، اسطوره سیمرغ همچون آینهای است که دگرگونی نوع تفکر فارسی زبانانی را منعکس میکند که این اسطوره را در داستانهای خود بازگو کردهاند.
The most famous mythological bird of Iran، Symorgh was linked his name by Zal and his fate and his family in the stories. He is a sage in the Shahnameh that aware of healing and heavenly secrets. But in most texts after the Shahnameh، this sacred and spiritual role faded and their place is apparent by sensible roles. The author of this paper is study the symorghs character in folklore stories and show its differences with the official literature. This research presents that symorgh in epic works often has conflicting characteristics، because he is not the same glorified and mythological bird. He is a devout that think questions of Zal and his family will be lost the opportunity He should be installing to worship God. In spite of this، he interferense in many stories. On the whole symorgh myth is like a mirror that reflects the transformation of the peoples thinking mode that have used of this myth in their stories.
Machine summary:
"هرچند این جنبٔە قدسی سیمرغ در متون عرفانی به شکلی دیگر حفظ شده و به خصوص در سه رسالٔە منطقالطیر غزالی، منطقالطیر عطار و رسالۀالطیور نجمالدین رازی نمادی از ذات مطلق الهی است ٣ )حجازی، ١٣٣٣: ١١٧(؛ ولی در بیشتر متون فارسی پس از شاهنامه این نقش کم - رنگ میشود و نقشهای محسوس و ظاهری جای آنها را میگیرد.
برای مثال میتوان به جنگ رستم و اسفندیار اشاره کرد که در آن سیمرغ با مالیدن پرهای خود بر تن رستم و رخش، زخمهای آنها را خوب میکند )صداقتنژاد، ١٣٧٤: ٤٧٦(، یا در روایت دیگری از همین جنگ، سیمرغ به زال میگوید چند تا از پرهایش را بسوزاند و خاکسترش را به بدن رستم بمالد تا او خوب شود )انجوی شیرازی، ١٣٦٣: ١/ ١٣٧(، یا هنگام تولد رستم ، سیمرغ علفی به خورد رودابه میدهد که او بیهوش میشود و با پرش جراحت او را خوب میکند )همان، ١١٥(.
در داستان »سیمرغ« نیز که یکی دیگر از داستانهای افغانستان است، سیمرغ شوکت و قدرت خود را از دست میدهد و جایگاهش چنان پست میشود که همچون خدمتکاری در خدمت دختر پادشاه قرار میگیرد و اوامر او را اجرا میکند.
در مردم و شاهنامه آمده است زمانی که زال به ده سالگی رسید، سیمرغ او را با بچههای خود به کوهستان برد و آداب جنگاوری و کمانداری و پهلوانی آموخت )انجوی شیرازی، ١٣٦٣: ١/ ١٣١( یا در همین اثر دربارة رستم میگوید که سیمرغ در بچگی فنون جنگاوری و پهلوانی را به او آموخت )همان، ١١٥(."