Abstract:
نوشتار توصیفی تحلیلی پیش رو، کوششی است در جهت شناخت راه و مسیری که نظریه ماتریالیسم دیالکتیک تاریخی مارکس در آن شکل گرفته است. این تحقیق، در دو بخش تنظیم شده است. در بخش اول سعی شده تا انواع جریانهای فکری اروپایی موثر بر اندیشه مارکس از جمله روشن اندیشی فرانسوی و آلمانی، ایدآلیسم آلمانی به ویژه ایدآلیسم هگل، سنت انتقادی هگلیان جوان و بینش انسانشناختی فوئر باخ، واندیشه اجتماعی فرانسوی بررسی و تحلیل شود. بخش دوم، به نظریه ماتریالیسم دیالکتیک تاریخی مارکس اختصاص دارد که میکوشد تا واقعیت تاریخ را با تکیه بر عوامل مادی به ویژه با تکیه بر عوامل اقتصادی و در چارچوب تضاد جدلی توضیح دهد. نظریه او، از بنیانها و مبادی هستی شناختی و معرفت شناختی بریده از وحی و ایده آلیسم سده هفده و هجده و حسگرایی قرن نوزدهم در دنیای غرب سرچشمه میگیرد. ماتریالیسم، آیینی فلسفی است که تمامی واقعیت را به ماده کاهش میدهد و اندیشه، آگاهی و معنویت را صرفا نتیجه تکامل ماده میشناسد. مارکس دیالکتیک را در فرایند تکامل با معنا مییافت. فرایندی که در آن تناقضها حل میشوند تا به موضع تازهای برسند که این نیز در خود متناقض است و باز باید این تناقضها حل شوند.
Machine summary:
"برخی از آثار معروف مارکس عبارتند از: «تفاوت میان فلسفه طبیعت دموکریتوس و اپیکوروس»(رساله دکترا) 1841، «نقد فلسفه حق هگل» 1844، «درباره مسئله یهود» 1844، «دست نوشتههای اقتصادی و فلسفی»1844، «خانواد مقدس» 1845، «ایدئولوژی آلمانی» 1845-1846، «تزهای در باره فوئر باخ» 1845، «فقر فلسفه» 1847، «مانیفست کمونیست» 1848، «نقد برنامه گوتا» 1875، «نقد اقتصاد سیاسی» 1867چهار جلد (یک ج در زمان حیات و سه ج پس از مرکش) و «سرمایه»<EndNote No="291" Text="- علی رامین و دیگران، دانشنامه دانشگستر، تهران، موسسه علمی-فرهنگی دانشگستر،1389ش، ص744"/> عوامل وجودی نظریه مارکس کارل مارکس، یک مادی گرای تمام عیار است و این سنت فکری را از گذشتهگان و معاصران خود به ارث برده است و خود نیز آموزههای مادیگرایانه به یادگار گذاشته است.
الف) زمینههای وجودی- معرفتی انواع جریانهای فکری اروپایی بر اندیشه مارکس از جمله روشناندیشی فرانسوی و آلمانی، ایدآلیسم آلمانی به ویژه ایدآلیسم هگل، سنت انتقادی هگلیان جوان و بینش انسانشناختی فوئر باخ، اندیشه اجتماعی فرانسوی و به ویژه نسخه سن سیمونی آن و اقتصادی سیاسی بریتانیایی بر اندیشه و نظریههای مارکس تاثیر داشته است؛ مبادیشناختی (هستیشناختی، انسانشناختی و معرفتشناختی) عوامل معرفتی نظریه و اندیشه مارکس، در فضای فکری، فرهنگی و علمی اروپا ریشه دارد.
به نظر همه چنین میآمد که تاریخ جهان یعنی نه تنها تاریخ جوامع بشری بلکه تاریخ تمامی عالم در حال تکوین است و باز هم بر حسب یک تصادف دیگر، که تصادفی گویا بود، چند سال بعد اصل انواع داروین و انتقاد اقتصاد سیاسی مارکس که نخستین پیش در آمد سرمایه است، در یک زمان منتشر شد."