Abstract:
شهرت حِکمی صدرالمتألهین شیرازی معمولاً شأن فقهیش را تحتالشعاع قرار میدهد. مجموعۀ آثار حِکمی، تفسیری، حدیثی و اخلاقی وی نمایشگر چهرۀ فقهی ایشان است. او به معانی لغوی، روایی و اصطلاحی فقه و موضوع این علم و مفاهیم اساسی رایج در این علم، از قبیل طاعت و معصیت و احکام پنجگانۀ فقهی التفات کامل دارد و جایگاه این علم در میان علوم و نسبت آن با گزارههای اعتقادی و اخلاقی در دین و نیز وجه اشتراک و تفاوت شریعت با طریقت و حقیقت را با رویکرد خاص خود تبیین میکند. هم از ضرورت پایبندی همگان به گزارههای فقهی سخن گفته است و هم به تبیین ضرورت گزارههای فقهی در دین میپردازد و در مسیر تبیین عقلانیتپذیری گزارههای فقهی، علاوه بر اینکه این گزارهها را خردستیز نمیداند، وضع آنها را مقتضای مصالح و مفاسدی نفسالأمری میداند و از ناتوانی عقل بشر از درک آنها در مقام اثبات سخن میگوید. تکاپوی عقل در این زمینه معمولاً به خطا میانجامد؛ زیرا یا مصالح جزیی را بر مصالح عمومی در متعلقات احکام ترجیح میدهد یا مصالح دنیوی را بر مصالح حقیقی رجحان میبخشد. اعتماد به این گزارهها روح تعبد انسانی را تقویت میکند. هر چند به این جهت میتوان از فراخردی این گزارهها سخن گفت؛ ارائۀ دلیل عقلی محکمی برای اعتماد به آن گزارهها دشوار نیست؛ چون دستکم گزارههای قطعی الصدور فقهی فراخرد از منبعی صادر شدهاند که عقل بر عصمتش گواهی میدهد و اطمینان به صدق این گزارهها، عقلانیتپذیری آنها را بهدنبال دارد.
The philosophical prominence of Sadr al-Mutallihin Shirazi outweighs his jurisprudential expertise. His works on different philosophical, exegetical, Hadith and ethical subjects can better depict his juridical mastery. He has full command on the lexical, technical and the traditional meanings of jurisprudence, its subject matter, its basic prevailing concepts such as obedience and defiance and the well-known five types of the Islamic rulings. Furthermore, he realizes the position of jurisprudence comparing to other sciences, its relation with the ethical and doctrinal propositions and the difference and commonalities of Sharia [the divine law], with Tariqa [path], and Haqiqa [truth]. He not only recommends that all should abide by the jurisprudential propositions but also adheres to the necessity that the juridical propositions should be explained. He attempts to rationalize the juridical propositions. According to him, those propositions do not contradict one’s reason; for there are true advantages and disadvantages, Allah considers them whilst sanctioning different rulings. The expediencies that lay beyond the reach of human intellect. Mostly, the human struggle in this regard is characterized as unproductive. For they either prefer their personal interests to the public or their worldly benefits to that of the real profits [the hereafter]. Relying upon these facts strengthen one’s submissive attitude towards Allah. Though these propositions lay beyond the reach of one’s intellect; but there are rational arguments that can attract one’s attention and reliance.
Machine summary:
اين قبيل عبارات صدرا عمدتا ناشي از مقايسة معناي لغوي و روايي فقه با معناي اصطلاحي رايج در زمان وي اسـت ؛ زيـرا به تصريح وي فقه در لغت به معناي مطلق فهم - خواه در باب امور دنيـوي و خـواه در امـور اخروي باشد - بوده (صدرالدين شيرازي ، ١٣٨٥، ج ٢: ١٨١) در عرف نخسـتين متـدينان بـه علم به حقايق دين و معارف ايمان و طريـق آخـرت و چگـونگي سـلوک بـر سـبيل آخـرت (صدرالدين شيرازي ، ١٣٨٩، ج ٨: ٤٠٥؛ ١٣٨١ب : ٥٤ و ٥٥) و معرفت نفس و دقايق آفـات و مکايد و امراض آن و تسويلات و غرور شيطاني فهم نمودن و اعراض از لذات دنيا و اغراض نفس و هوا و مشتاق بودن به نعيم آخرت و لقاي پروردگار و خـوف داشـتن از روز حسـاب (صدرالدين شيرازي ، ١٣٨١ الف : ٧٣) اطلاق مي شده است و با گذشت زمان به همين معنـاي متداول علم به فروع اختصاص يافته است (صدرالدين شـيرازي ، ١٣٨٥، ج ٢: ١٨١؛ ١٣٨٩، ج ٣: ٧٩٣).
البته اين تنها تغييـر در کاربرد کلمة فقه و فقيه نبوده است ؛ زيرا در برهه اي نيز بـه نادرسـتي بـر کسـي فقيـه اطـلاق مي شده که به بارگاه حاکمان و سلاطين ستمگر و يارانشان تقرب مي جسته است و براي نيـل به چنين مقصودي ناچار به صدور فتاواي باطل و احکام جوري مي شد که همواره در راستاي از بين بردن قوانين شريعت از آنها سوءاستفاده مي شده ، زمينة جسارت در ارتکاب محرمات و سلطة زورگويان بـر ناتوانـان و مسـاکين و سـيطره بـر اموالشـان را فـراهم مـي کـرده اسـت (صدرالدين شيرازي ، ١٣٨١ب : ٥٤).