Abstract:
از نظرارسطو و فلاسفۀ اسلامی و فلاسفۀ قرون وسطی همۀ علوم زیر چتر فلسفه قرار می گرفت و فلسفه عمدتاً به فلسفۀ نظری و فلسفۀ عملی تقسیم می شد ، که فلسفۀ نظری شامل متافیزیک ، ریاضیات و طبیعیات بود. قبل از تکون علم جدید، دانشمندان درپی آن بودند که تصویر یکسانی از کل جهان بهدست آورند. تمام بخشهای دانش، بایستی در یک چارچوب کلنگرانۀ فلسفی قرار میگرفت. پس از تکون علم جدید کمکم فلسفه های تجربهگرا ، که فقط به تجارب حسی توجه داشتند، نضج گرفت و این منجر به کنار گذاشتن فلسفه ، علیالخصوص متافیزیک ، شد، و عالمان دیدگاه کلنگر را کنار گذاشتند. در نیمۀ دوم قرن بیستم ، با ظهور چند مکتب در فلسفۀ علم و روشنگری درمورد فارغ نبودن علوم از متافیزیک و چند بعدی بودن بعض از مسائل علمی ، چند جریان زیر براه افتاد:
(1) عده ای از بزرگان علم ، قادر نبودن علم تجربی به پاسخگوئی به همۀ سؤالات انسانی را دلیل بر این دانستهاند که علم باید در یک چهار چوب جامعتر ( یک متافیزیک) قرار گیرد.
(2) مطالعات میانرشتهای براه افتاده ، که به تاسیس گروههای پژوهشی میان رشتهای و براه افتادن دوره های آموزشی میان رشتهای منجر شده و باعث توجه به فلسفه در علوم گشته است .
(3) پوزیتیویستهای منطقی دنبال این بودند که همۀ علوم را به یک علم، مثلاً فیزیک ، برگردانند. اما این جریان در دهه های اخیر تضعیف گشته ، گرچه در خود فیزیک عدهای دنبال " نظریۀ همه چیز" بودهاند .
(4) بعضی از دانشمندان تاکید کردهاند که تخصصها باید در پرتو یک دیدگاه کلنگر دنبال شود ، ولذا حاکمیت یک جهانبینی جامعنگر را بر همۀ علوم توصیه کردهاند.
بهطور خلاصه میتوان گفت که در دهههای اخیر در راستای کلنگری توجه به فلسفه در علوم به نحو محسوسی درغرب بیشتر شده است.
Machine summary:
دلایل چندی برای جدایی علم از فلسفه میتوان ذکر کرد که اهم آنها توفیق چشمگیر برخی نظریههای علمی در توضیح مشاهدات تجربی، ازیکطرف، و رواج مکاتب تجربهگرا ازطرفدیگر بود؛ مکاتبی که منشأ دانش ما دربارۀ جهان فیزیکی را صرفا تجارب حسی میدانستند.
جالب است که بورن، که در ابتدای تکوین نظریۀ کوانتوم متافیزیک را کنار گذاشته بود، در دهۀ آخر عمرش به آن بازگشت و در کتابی متشکل از بعضی مقالاتش نوشت: سالهای دراز غفلت اثر عمیقی را که کوششهای درازمدت برای یافتن جواب به ضروریترین سؤالات عقل انسانی در جوانی روی من گذاشتند از ذهن من محو نکردهاند: سؤالاتی دربارۀ معنای غایی وجود، دربارۀ این جهان بزرگ و نقش ما در آن، دربارۀ زندگی و مرگ، حقیقت و خطا، خوب و بد، خدا، و ابدیت.
6. انگیزهها برای مطالعات میانرشتهای میتوان به انگیزههایی ازایندست اشاره کرد: ـ نگرش وحدتجویانه به علوم که ریشه در افکار فلاسفۀ یونان، فلاسفۀ اسلامی، اصحاب دایرۀالمعارف قرن هجدهم فرانسه و تجربهگرایان منطقی قرن بیستم دارد، اگرچه دلایل اینها برای وحدت علوم متفاوت بود؛ ـ وجود مسائل مرزی بین بعضی تخصصها، مانند مسائلی در مرز فیزیک و شیمی یا در مرز اقتصاد و جامعهشناسی، و شکلگیری رشتههایی مانند فیزیک جامعهشناختی (sociophysics)؛ ـ ملاحظات اخلاقی، فرهنگی، یا فلسفی باعث شده است مطالعات مشترک بین برخی رشتههای علوم انسانی و علوم مهندسی یا بین علوم انسانی و علوم پایه راه افتد؛ ـ گاهی حل یک مسئلۀ پیچیده از ظرفیت یک رشتۀ تخصصی فراتر میرود و مستلزم همکاری متخصصان چند رشتۀ دیگر است.