Abstract:
کلیدیترین مفهوم دینی «ایمان» است. ولی این مفهوم در قرآن ناسازنما است. یکی از این ناسازنماها به نقش کردار در ایمان برمیگردد و تاریخ یزدانشناسی در تمدن اسلامی بر گِردِ تلاش برای پاسخ به این ناسازنما شکل گرفته است. پژوهش کنونی میکوشد با بهرهگیری از رویکرد «سنتکاویِ انتقادی»، در میان متون یزدانشناسی گذشته (تا سدۀ هشتم)، نظریههای ایمان را بکاود و آن را مبنایی برای برداشتی از ایمان قرار دهد که ترازهای ایمان خوانده شده و غزالی آن را ریختار بسته است. در این برداشت نو، تکیه بر سازههای عاطفیاخلاقی ایمان بوده و کردار در چرخهای دیالکتیکی با این سازهها قرار میگیرد. این نظریه، گره از آن ناسازنما میگشاید. نیز با گوهریدانستنِ سازههای عاطفی- شهودی- اخلاقی در ایمان، راه بر بردباری تربیتی در پویش دینی گشوده خواهد شد.
Machine summary:
خوارج نیز چنین بودند؛ با آنکه در نگاه دیگران، رفتارهای دینی خوارج صرفا از سر ظاهر بوده و ایمان در دلشان جای نگرفته (الصلابی، 2008: 19)، ولی آنان فقط گروه خویش را مؤمن شمردهاند (فخرالدین رازی، 1938: 48؛ الأمین، بیتا: 15).
یزدانشناسان در پاسخ میگفتند که «شأن نزول آیه» نشان میدهد که این آیه دربارۀ آن نماز یا همۀ نمازهایی بوده که تا آن هنگام رو به سوی مسجدالاقصی گزارده شده است (نسفی، 1986: 383-384؛ الخبازی الخجندی، 2006: 262؛ ایجی، بیتا: 386؛ ابنمیمون، 1987: 637؛ بیضاوی، 1991: 234؛ فخرالدین رازی، بیتا: 238).
منافقان «شهادتین» را بر زبان میآوردند ولی نه نزد خدا و پیامبر و نه در دیدگاه مسلمانان، مؤمن شمرده نمیشدند (ابوحنیفه، 2004 ه: 635؛ ماتریدی، 2001: 471؛ ابنفورک، 2005: 155؛ جوینی، 1992: 85؛ غزالی، 1384: 265؛ نسفی، 1986: 386-387؛ همو، 2000: 153؛ الخبازی الخجندی، 2006: 263؛ ایجی، بیتا: 386)؛ چراکه «و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الآخر و ما هم بمؤمنین» (بقره: 8؛ نک.
اگر بازگویی زبانی، ایمان باشد بر زبان آوردن کفر هم باید وی را کافر کند و در این میان، میان کسی که آزادانه چنین کرده و آن که به این کار واداشته شده هیچ تفاوتی نباید باشد (ابوحنیفه، 2004 د: 575؛ باقلانی، 2000: 53؛ ابنفورک، 2005: 153؛ نسفی، 1986: 389؛ الخبازی الخجندی، 2006: 265).
به دیگر سخن، این بازگویی، فقط نشانهای بر ایمان کسان است (ابوحنیفه، 2004 الف: 613؛ ماتریدی، 2001: 474؛ باقلانی، 2000: 52؛ ابنفورک، 2005: 155؛ غزالی، 1384: 265؛ نسفی، 1986: 377 و 360؛ همو، 2000: 151؛ ایجی، بیتا: 385؛ الخبازی الخجندی، 2006: 260؛ دوانی، بیتا: 140).