Abstract:
طبیعتگرایی علمی آموزهای مشتمل بر دو جزء هستیشناختی و روششناختی است. بر اساس جزء روششناختی، روش علمی تنها منبع برای کسب شناخت معتبر (راجع به طبیعت) است و بر اساس جزء هستیشناختی، همه آنچه وجود دارد (علی الاصول) میتواند بوسیله علم مورد پژوهش قرار گیرد. برخی از فلاسفه طبیعتگرا معتقدند که جزء هستیشناختی، یعنی طبیعتگرایی هستیشناختی (یا متافیزیکی)، یک اصل فلسفی ضروری یا ساختاری برای علم است، به این معنا که اگر از متافیزیک علم زدود شود، آنچه حاصل میگردد دیگر علم نخواهد بود. در مقابل، بسیاری از منتقدین طبیعتگرایی معتقدند که طبییعتگرایی هستیشناختی، آموزهای خارج از متافیزیک علم است و تنها طبیعتگرایی روششناختی است که (نه یک اصل متافیزیکی بلکه) یک اصل نظم دهنده یا روششناختی برای علم به شمار میرود. در این تلقی، طبیعتگرایی تنها به عنوان یک پیشفرض پراگماتیک برای عمل علمی دانشمندان به کار میرود. در این مقاله نشان خواهیم داد هیچ یک از دو رویکرد فوق در خصوص نسبت طبیعتگرایی و علم صحیح نیست؛ و ما مجاز نیستیم بر اساس یک پیشفرض متافزیکی یا پراگماتیک، راه ورود هویات و علل فراطبیعی را به قلمرو علم سد نماییم، و متافزیکی از عالم طبیعت را برای علم پیشفرض بگیریم که از آغاز خالی از چنین هویات و عللی است.
Machine summary:
برخی فلاسفۀ طبیعتگرا معتقدند که جزء هستیشناختی، یعنی طبیعتگرایی هستیشناختی (یا متافیزیکی)، یک اصل فلسفی ضروری یا ساختاری برای علم است؛ به این معنا که اگر از متافیزیک علم زدوده شود، آنچه حاصل میشود دیگر علم نخواهد بود.
اما در اینجا یک سؤال اساسی و مهم وجود دارد: آیا علم باید، درقالب یک اصل، تبیینهای فراطبیعی (تبیینهایی که متوسل به علل و هویات فراطبیعی میشوند) را رد کند یا میتواند به چنین تبیینهایی اجازۀ ورود دهد، بهشرطاینکه شواهد کافی برای دفاع از خود ارائه دهند؟ بهعبارتدیگر، آیا طبیعتگرایی علمی یک اصل فلسفی ضروری یا ساختاری برای علم است یا تنها یک اصل نظمدهنده یا روششناختی (یا اینکه هیچیک از این دو نسبت برقرار نیست)؟ ما در این مقاله بهدنبال یافتن پاسخ این پرسشیم.
برای نمونه، یک ناطبیعتگرا میتواند چنین استدلال کند: اگر جهان را موجودی فراطبیعی خلق کرده باشد و «دخالت» این موجود فقط به همان لحظۀ خلقت محدود شود، یا دخالتها محدود باشند (یا آنها نیز براساس قاعدهای باشند)، درآنصورت، علم همچنان ممکن خواهد بود، بیآنکه نیازمند پذیرش ON بهمنزلۀ اصل متافیزیکی برای علم باشیم.
درمقابل استدلال بالا استدلالهایی مبتنیبر تاریخ علوم طبیعی وجود دارد که نهتنها دیدگاه مکمولین را رد میکنند، بلکه نشان میدهند استناد به هویات و علل فراطبیعی جایگاه ویژهای در بهترین تبیینهای علمی ما داشته است.
درمقابل این دلیل، برخی فلاسفه استدلال میکنند که باتوجهبه وجود نمونههای متعدد از تبیینهای علمی در تاریخ علم که به امور فراطبیعی استناد کردهاند و درعینحال بهترین تبیین برای پدیدههای طبیعی بودهاند، این باور که هویات و علل فراطبیعی ممکن است دوباره در تبیینهای علمی وارد شوند باوری معقول است و باید امکان وجود هویات و علل فراطبیعی را هنگام صورتبندی هستیشناسی مجاز بدانیم، نهاینکه آن را براساس یک پیشفرض متافیزیکی یا عملگرایانه کنار بگذاریم.