Abstract:
بررسی نسبت اخلاق و سیاست در اندیشه مسکویه رازی، مسئله این مقاله را تشکیل میدهد. برای پیشداوری نکردن درباره تقدم و تاخر میان اخلاق و سیاست و تبعیت یکی از دیگری، نسبت آنها برحسب نقاط تقاطع و تلاقی مفهومی به عنوان دوایری متداخل بررسی شده است. تبیین نظری چنین نسبتی ملهم از الگوی «یورگن هابرماس» در راستای بررسی نسبت اخلاق و سیاست در تاریخ اندیشه سیاسی غرب است. بر اساس این نظریه «همبستگی» اخلاق و سیاست بر محور نقاط تلاقی مفهومی قابل توضیح است، چنانکه پایان یافتن چنین نقاطی به منزله آغاز «گسست» این دو عرصه محسوب میشود. با ابتنا بر این نظریه، مقاله حاضر درصدد برآمد تا به تحلیل و پردازش این مسئله بپردازد که محور تلاقی و نقاط تقاطع اخلاق و سیاست در اندیشه سیاسی مسکویه رازی چگونه قابل تببین است. با کاربست روش تحلیل کیفی در سطوح تبیین و تفسیر اطلاعات و متون موجود در اینباره، تحقیق حاضر به این نتیجه منتج شد که در اندیشه سیاسی مسکویه، اخلاق و سیاست بر مدار «بهزیستی و سعادت» با هم تلاقی میکنند و حصول سعادت در این جهان از مجرای زندگی در مدینهی با کاربست بهترین شیوههای ممکن اعمال اقتدار ممکن میگردد.
Machine summary:
با کاربست روش تحلیل کیفی در سطوح تبیین و تفسیر اطلاعات و متون موجود در این باره ، تحقیق حاضر به این نتیجه منتج شد کـه در اندیشۀ سیاسی مسکویه ، اخلاق و سیاست بر مدار «به زیسـتی و سـعادت » بـا هـم تلاقی میکنند و حصول سعادت در این جهان از مجرای زندگی در مدینـه ای بـا کاربست بهترین شیوه های ممکنِ اعمال اقتدار ممکن میگردد.
(Alikhani, 2004: 143-144) طرح سیاست از سوی متفکرانِ مسلمان در مـتن کُتـب و آثـار اخلاقـی را نبایـد بـه معنای محو سیاست و اخلاق مدنی در اندیشۀ آنها قلمداد نمود، بلکه دلیل چنین امـری، نزدیکی و قرابتی است که میان این دو وجود دارد؛ زیرا کـل فلسـفۀ اسـلامی، اخـلاق را مطابق رستگاری و سعادت بشر در نظر میگیرد و از طرف دیگر هـدف اصـلی سیاسـت ، خوشبختی و سعادت جامعۀ بشری است .
البته منابعی از این دست مانند «تاریخ فلسفۀ اسلامی» نگاشتۀ هانری کربن (١٣٩٢)، «سیر فلسفه در جهان اسلام » اثر ماجد فخری (١٣٩١)، «ابوعلی مسکویه » نوشتۀ علیاکبر ولایتی (١٣٩٠)، «تاریخ فلسفۀ اسلامی» به ویراستاری سید حسـین نصـر و الیـور لـیمن ، «تاریخ فلسفه در اسلام » نوشتۀ میان محمد شریف (١٣٨٩)، «تـاریخ اندیشـۀ سیاسـی در ایران و اسلام » تألیف کمال پولادی (١٣٩٠) و «سیر فلسفه در ایران » نوشتۀ محمد اقبـال لاهوری (١٣٩٢)، به آرا و اندیشه های معلم ثالث پرداخته اند، لیکن منابع اخیر نیز اغلـب به بنیادهای فلسفی صرف وی بسنده نموده و جـز بـه اشـاره اندیشـۀ سیاسـی و مـدنی فیلسوف مسلمان ما را مورد تدقیق قرار نداده اند.