Abstract:
بازآفرینی اسطوره یکی از رهیافتهای شاخص در ادبیات پسامدرن است. این ویژگی امکان بررسی روابط بینامتنی آثار پستمدرن با متنهای اسطورهای را فراهم میآورد. شاهنامه به عنوان متنی اسطورهای، زیرمتن یا پیشمتن بسیاری از رمانهای مدرن و پستمدرن قرار گرفتهاست. یکی از این متون رمان «کیخسرو» اثر آرش حجازی است که در آن داستان جنگ بزرگ کیخسرو در شاهنامه، بازآفرینی و بازخوانی شدهاست. این جستار، بر اساس روش توصیفی- تحلیلی و مبتنی بر نظریههای بینامتنیت، بهویژه منطق گفتگویی، به تحلیل ارجاعات بینامتنی رمان «کیخسرو» با داستان پادشاهی کیخسرو در شاهنامه پرداختهاست. رمان کیخسرو با شکست کلان روایت و تکصدایی اسطوره، پیوند همیشگی انسان با مفاهیمی همچون مرگ و زندگی، جنگ و تقدیر و سرنوشت را نشان میدهد. همچنین، تحلیل ماتریس و هیپوگرامهای رمان از طریق خوانش نشانهای، بر تلفیق مآخذ و منابع اسطورهای مختلف در داستان کیخسرو دلالت میکند و بر نوع خوانش، درک و دریافتِ خواننده از داستان کیخسرو در شاهنامه نیز تأثیر مینهد.
Machine summary:
این جستار، بر اساس روش توصیفی - تحلیلی و مبتنی بر نظریه های بینامتنیت ، به ویژه منطق گفتگویی ، به تحلیل ارجاعات بینامتنی رمان «کیخسرو» با داستان پادشاهی کیخسرو در شاهنامه پرداخته است .
حجازی، از یک طرف با بهره گیری از مفاهیم اسطوره ای داستان کیخسرو، روایت داستانی خود را با فخامت یک الگوی اسطوره ای همراه میکند و از سوی دیگر با بیان تردیدها و چالش های کیخسرو در برابر موضوعاتی مانند جنگ ، تقدیر، مرگ و غیره ، گفتمان های گوناگون دربارۀ این مفاهیم را نشان میدهد.
وی با انتخاب عنوان «کیخسرو» برای رمان خویش ، همچنین عبارت : «به کیخسرو کوچولو که همچون همنامش آزاده باشد» در صفحۀ تقدیم و سپس آوردن ابیاتی از شاهنامه که به داستان کیخسرو مربوط میشود: شنیـدیـم و دیـدیـم راز جـهـان بـد و نـیـک را آشـکـار و نـهـان بدانیـد کایـن نیـک و بـد بـگـذرد هـرآن کس کـه داریـد رای و خـرد (حجازی، ١٣٨٨: ٩؛ فردوسی، ١٣٧٣: ٥/ ٣٩٩) در واقع ، حجازی پیرامتن هایی را به کار میگیرد که در ابتداییترین دریافت بینامتنی خواننده ، یعنی درک شباهت های دو متن ، اثربخش است .
حجازی با انتخاب عنوان «کیخسرو» برای اثر خویش و سپس آوردن ابیاتی از داستان جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب در سرآغاز آن کوشیده است با تکیه بر ارج و اقتدار شاهنامه در فرهنگ ایرانی، اذهان را برای پذیرش اثر خود آماده میکند اما ترس و اضطراب نویسنده از خوانده نشدن و تکراری بودن اثرش سبب شده است وی با آوردن کلمات پهلوی و اوستایی و کم رنگ یا پر رنگ کردن نقش شخصیت های شاهنامه در داستان خویش از سایۀ پدرخواندگی شاهنامه ، رهایی یابد یا حداقل خوانش دیگرگونه ای از آن ارائه دهد.