Abstract:
مسئله اختیار از مسائل مهم و دیرین کلامی- فلسفی است که غالب ادیان به آن پرداختهاند و فیلسوفان دین نیز با نگاهی نواین موضوع را مورد مداقه و بررسی قرار میدهند.این نوشتار به بیان، بررسی و نقد دیدگاه لایبنیتس میپردازد و در صدد پاسخ گویی بهاین پرسش است کهایا در نظام فلسفی لایبنیتس میتوان انسان را مختار دانست یا نوعی ضرورت انگاری اسپینوزایی بر آن حاکم است ؟ لایبنیتس برایاینکه اختیار در انسان را نفی نکند ضرورت را دو قسم میداند: ضرورت مابعدالطبیعی(هندسی) و ضرورت مشروط (اخلاقی). او میگوید خداوند واجد صفت خیر است و در آفرینش موجودات اصل کمال را مراعات میکند و لازمهاین مراعاتاین است که قدرت انتخاب در کار باشد؛ پس مخلوقات فقط از ضرورت مشروط برخوردارند و ضرورت ذاتی در کار آنها نیست و همین ضرورت مشروط مثبت اختیار آنهاست. علامه طباطبایی هم اختیار را امری فطری دانسته و بیان داشته است که قاعده ضرورت سابق الشی ما لم یجب لم یوجد هیچ منافاتی با اختیار انسان ندارد.
the issue of inevitability is one of the most important issues in the history of human thinking , which has always been the site of a wide range of thinkers . the main question is whether it is not necessary to believe in the principle of former coordination of the foundation of authority and sovereignty ?
Machine summary:
او هم تفویض و آزادی مطلق و هم جبر را در اعمال انسان رد میکند لایب نیتس به تفویض مطلق قائل نیست چون به مقدر بودن امور بنا بر ترتب معلول بر علت و به حکم قاعده "هماهنگی پیشین بنیاد " معتقد است و به جبر مطلق نیز معتقد نیست و میگوید کسی را مختار میگویند که افعال او از روی شعور باشد دیگری او را مجبور نکند و آن فعل ممکن باشد نه واجب هندسی ( فروغی، ١٣٩٦،ص ٣٢٣ ).
بنابراین در خصوص ضرورت از نظر لایب نیتس باید گفت که در قضایای ممکن نوعی از ضرورت به نام ضرورت اخلاقی یا شرطی وجود دارد که لایب نیتس از آن در مقابل ضرورت مابعد الطبیعی یا هندسی و مطلق بحث میکنداین ضرورت همان طور که از عنوانش مشخص است مطلق نیست ولی نوعی از شایستگی و بایستگی را در افعال اختیاری خداوند و انسان نمایان میکند او در جهت فهم بهتر موضوع مثالی ذکر میکند که «خداوند نمیتواند بهترین جهان ممکن را انتخاب نکند» دراین مثال نوعی از ضرورت بیان شده است اما از نوع ضرورتی که انکار آن مستلزم تناقض باشد همچون ضرورت منطقی و مابعد الطبیعی نیست ، بلکه انکار و رداین قضیه به معنای خیر اعلا و بی نهایت خداوند، نه به خداوند ضرری وارد میکند نه با خیر الهی منافات دارد.
او در ادامه تنافی و محذور را چنین برطرف میکند که حقایق ضروری که با اختیار انسان تنافی دارند حقایقی هستند که خلاف آنها مستلزم تناقض باشد و حال آنکه وقوع آنچه متعلق علم الهی است فقط قطعی است ؛ یعنی ضرورت مشروط دارد علاوه بر این واضح است که علم پیشین الهی چیزی به تعین وقایع اینده نمیافزاید بلکه فقط تعین حوادث آینده معلوم خداوند است .