Abstract:
بحث از مسئلۀ جبر و اختیار یکی از مهمترین مسائل تاریخ تفکر بشریت و همواره محل مواجهۀ طیف گستردهای از آرای اندیشمندان بوده است. سؤال اصلی این خواهد بود که آیا اعتقاد به اصل هماهنگی پیشین، بنیاد نوعی نفی اختیار و حاکمیت ضرورت نیست؟ چگونه ارادۀ ازلی الهی با اختیار آدمی سازگار است؟ لایبنیتس بهعنوان یکی از فلاسفۀ بزرگ قبل از کانت، در صدد است که با تمایز میان ضرورت مطلق و ضرورت شرطی و نظریۀ جهانهای ممکن، به تثبیت اختیار انسان بپردازد. علامه طباطبایی هم اختیار را امری فطری دانسته و بیان کرده است که قاعدۀ «ضرورت سابق الشی ما لم یجب لم یوجد» هیچ منافاتی با اختیار انسان ندارد. در این پژوهش ضمن بیان مبانی لایبنیتس و علامه طباطبایی، دیدگاه لایبنیتس نقد میشود. آنچه در اینجا مهم بوده، بیان دیدگاه این دو اندیشمند و تطبیق، تحلیل و بررسی آن است.
The discussion on compulsion and volition is one of the most important issues in the history of human thinking. It has always been a point of dispute for a wide range of scholarly opinions. The main question here is that if the belief in the a priori coordination principle does not in a way reject volition and primacy of necessity. How is the eternal Divine volition congruent with the human volition? As one of the greatest philosophers of the pre-Kantian era, Leibniz tried to establish the human volition by distinguishing the absolute and conditional necessity as well as adopting the “Best of all possible worlds” theory. On the other hand, Allamah Tabataba’i considers volition as an innate matter and maintains that the principle of “any possible being is in need of another being for its existence” does not contradict the human volition. In this study, in addition to expressing the principles adopted by Leibniz and Allamah Tabataba’i, the viewpoint of the former is criticized. The important considerations here are the presentation, comparison, analysis, and examination of the viewpoints of these two thinkers.
Machine summary:
از نظر لايب نيتس عقل يک قوه اي است که به واسطۀ آن شخص مختـار ايـن توانـايي را دارد که نسبت بـه متعلقـات خـود، معرفـت متمـايزي داشـته باشـد و بـه محـض مشـاهدة موضوعات مختلفي در اعمال و افعال خود، ميان آنها دست به انتخاب و گزينش بزند و بـه جهت اين نوع از شناخت و معرفت متمايز بوده کـه اعمـال خداونـد از حالـت تسـاوي و بي طرفي خارج شده است و در ترجيح دادن يک فعل بـر فعـل ديگـر، خداونـد انتخـاب و گزينش مي کند.
اما اينجا سؤالي مطرح مي شود که آيا چنين شرطي به صورت کامل در مـورد موجـودات انساني و حيواني صدق مي کند؟ لايب نيتس معتقد اسـت کـه داشـتن معرفـت و ايـده هـاي متمايز، شرط اصلي وجود عقل است و آن زمانيکه اين معرفت و ايده هاي متمايز بـا تفکـر و تأمل عجين شوند، عقل براي اختيار کافي خواهد بود و به طور قطع به اين معنا، حيوانات فاقد هرگونه فهم و معرفتي هستند، چون آنها صرفا داراي قوة آگاهي از انفعالات و شهوات خود هستند و در حقيقت حيوانات ، فاقد تعقلند (١٧٤ - ١٧٣ :١٩٨٢ ,Leibniz).
يکي از اصلي ترين و مهم ترين دلايلي که لايب نيتس براي تثبيت اختيار خداوند و انسان بـه آن تمسک مي کند، قائل شدن او به وجود جهان هاي ممکن نامتناهي در علم الهي است کـه در ميان اين جهان ها، فقط و فقط يک جهان شايستگي و بايستگي به وجود آمـدن دارد و آن جهان ، در حقيقت بهترين جهان ممکن است و به دليـل اينکـه خداونـد بنـا بـر شايسـتگي ممکنات و بهتر بودن آنها به ايجاد و خلقشان مي پردازد، پـس در متعلـق علـم الهـي، هـيچ ضرورت مطلقي وجود نخواهد داشت .