Abstract:
درک بشر از زمان همواره در شکلگیری نظام اعتقادی او نقش اساسی داشته است. انبیای یهود با ایمان به خدایی واحد، مقتدر و غیرقابلپیشبینی تصور دوری از زمان را رها کردند و به دیدگاه خطی به زمان رسیدند که به مفهوم تاریخ امکان بروز میداد. با مسیحیت تاریخ دارای روندی معنادار و مومن زائری شد که به سوی غایتی رو به حرکت است. در ابتدا این غایت که عبارت بود از رستگاری مؤمنان برگزیده، خارج از تاریخ عرفی قرار داشت، اما در قرن دوازدهم یواخیم فیوره رستگاری را در آخرین مرحله از ادوار تکاملی تاریخ عرفی ترسیم کرد. به این ترتیب امید به ایجاد فردوسی زمینی پایهریزی شد. توصیفات یواخیم فیوره از آخرالزمان و عصر طلایی روحالقدس الهامبخش اصلاحطلبان پیشگامی چون جان ویکلیف شد. باور به بارور شدن اذهان و خوداتکایی نسبی مومنان در آخرین عصر تاریخ جهانی بود که منجر به مخالفت با تشکیلات و اختیارات کلیسا شد.
Humans' perception of time has always had important role in developing their belief system. Hebrews by having faith in an omnipotent God got free from the cycles of eternal growth and decline. Instead they believed in a unique ending of history. With Christianity history turned to a meaningful process and a Christian was believed to be a pilgrim going to an ultimate destination. Before Joachim, this ultimate was believed as the salvation of chosen believers and it was located out of universal history. But Joachim supposed history as a developmental process and brought the salvation into the universal history. It actually led to a hope for an earthly heaven. Pioneering reformist inspired by Joachim`s descriptions of apocalyptic chaos and Golden Age of Holy Spirit started a religious and anti-church reformation. John Wyclif, one of the first reformist, declared that the luxury of the church indicated that the end of the time was approaching. Believing in flourished minds and the relative self-autonomy of Christians in the last era of history led to the idea of spiritual church and objection against the authority of the existing church.
Machine summary:
اين طرح سرمدي در مهم ترين اثر آگوستين يعني «شهر خدا» وضوح بيش تري يافت و بنيان الهياتي تاريخي شد که سير تاريخ را از هبوط تا پايان هستي اين جهاني راه پيروزي نهايي ايمان بر کفر ترسيم ميکند.
, Social Change and History: Aspects of the Western Theory of Development, London, Oxford University Press, 1970, p.
٣ هرچند توسيديدس برخلاف هرودوت به رابطه علت و معلولي ميان حوادث توجه داشت و در تاريخ نگاري بر عناصري دست ميگذاشت که در به وجود آمدن حوادث بعدي نقش تعيين کننده اي داشتند اما در کل در نظر هر دو اين مورخان هيچ چيز جديدي اتفاق نميافتد و وقايع به همان ترتيبي که در گذشته رخ داده به وقوع 4 خواهد پيوست ، زيرا طبيعت هر چيز در رشد و زوال خلاصه ميشود.
انسان کنوني عصر زرين را پشت سر گذاشته و عصري که در آن ميزيد نه تنها نسبت به اعصار پيشين دچار کاستي و نقص بيش تري است و در جايگاه نازل تري قرار گرفته که در اين دوره نيز در يک سير قهقرايي مدام از کمال دورتر ميشود و کار گيتي با بيش تر فروافتادن در ورطه آشفتگي و تيرگي بيش تر به وخامت ميگرايد.
ويکليف خود را در عصر فتنه و آشوب دجال ميديد و بر اين باور بود که زمان تغيير فرارسيده است .
, John Wyclif, NewYork, Oxford University Press, 2009.
, John Wyclif, NewYork, Oxford University Press, 2009.
, Social Change and History: Aspects of the Western Theory of Development, London, New York, Oxford University Press, 1970.