Abstract:
«شریعت»، «طریقت» و «حقیقت» سه مرحله جداناپذیر از مقامات معنوی و مدارج دینی کمال انسانی است که میتوان آن را به پوست، مغز و روغن بادام تشبیه کرد. هر دینی از سه جنبة شریعت، طریقت و حقیقت تشکیل میشود و شریعت ناظر به احکام و آداب ظاهری دین، طریقت ناظر به معنا و آداب قلبی و حقیقت همان مطلوب و مقصود اصلی هر دینی است؛ از این منظر، تمام ادیان دارای مقام طریقتی هستند که در تاریخ اسلام این طریقت به عنوان «تصوف» نامیده شده است. منتهی نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که اسلام از آن جهت که جامعیّت دارد، هم شریعت و هم طریقت در این دین حضوری متعادل و متساوی دارند اما در ادیان دیگر معمولاً یکی بر دیگری غلبه داشته است؛ مثلاً در مسیحیت طریقت غالب است و در دین یهود شریعت غالب شده است؛ این است که دین یهود به شریعتمداری و دین مسیح به طریقتمداری مشهور است. اما حقیقت فراتر از ظاهر همة ادیان است و شریعت و طریقت راههای رسیدن به آن محسوب میشود. از این روست که در قرآن کریم واژة دین به صورت جمع به کار نرفته و همه جا سخن از دین است نه ادیان. قصة «موسی و شبان»ِ مثنوی یکی از شاهکارهای مولوی از این جنبه به دور نیست و نگارنده در این مقاله این قصه را از دو منظر «شریعت»، «طریقت» و «حقیقت» و «تشبیه» و «تنزیه» نگریسته است. سپس با توجه به توضیحات مذکور، این اشارات را در خود ابیات قصه شرح میدهد.
Law, Path and Truth are three inseparable stages of human perfection that can be likened to the skin, kernel and the oil of almond. Each religion is composed of three aspects of Law, Path, and Truth which respectively are the appearance, the meaning and the ideal or the main purpose religion. From this perspective, all religions have a mystical aspect, Path, which is called Sufism in Islam. Nevertheless the point here is that since in Islam due to its comprehensiveness, Law and Truth are equal and balanced. In other religions, one has usually dominated one another, for example in Christianity Path is dominant, in contrast, in Judaism, Law is dominant. That is, the Jewish religion is famous for its law and Christianity for its Path. However, Truth is something beyond the appearance so Law and Path are the ways to reach it. Therefore in the holy Quran, the word "religion" is not used collectively. This idea is clearly reflected in "Moses and Shepherd" of Romi's Masnavi. In this article we look at this story from two perspectives: firstly we survey the concepts of Law, Path and Truth and secondly interpret it according to the theological concepts of God Likeness and Uniqueness.
Machine summary:
1 شريعت در قياس با طريقت در داستان موسي و شبان مثنوي 2 اکرم اقدسي دانشجوي دکتري اديان و عرفان دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات ، تهران ، ايران 3 شهرام پازوکي استاد مؤسسه آموزشي و پژوهشي حکمت و فلسفه ايران ، تهران ، ايران چکيده «شريعت »، «طريقت » و «حقيقت » سه مرحله جداناپذير از مقامات معنوي و مدارج ديني کمال انساني است که ميتوان آن را به پوست ، مغز و روغن بادام تشبيه کرد.
الف : شريعت و طريقت در مثنوي همان طور که از تعريف شريعت ، طريقت و حقيقت برآمد، طريقت در واقع مقام عمل و اغلب يک طريق به نسبت «شخصي» و «وجداني» محسوب ميشود؛ طبق فرموده پيامبر: «الشريعۀ أقوالي، الطريقۀ أفعالي و الحقيقۀ أحوالي» دستورات گاه فردي است و بنا به حديث «الطرق الي الله بعدد أنفاس الخلايق » اصول دستورات يکي است اما احوال متفاوت است و حال کسي براي ديگري ملاک نيست .
در اين جا همايي، نکته مهمي را در مورد مولانا يادآور ميشود، اين که مقصود از شريعت و طريقت ، تحصيل حقيقت است يعني رسيدن به غايت کمال انساني؛ اما اگر کسي از اين قاعده مستثني باشد همان طايفه ديوانگان و مجذوبان اند که در اثر عشق و شور الهي در حالت سکر و محو و استغراق بسر ميبرند و مولوي در حق اين طايفه گفته : بر ده ويران خراج و عشر نيست .
اين همان چيزي است که خداوند به موسي آموخت و گفت : شبان از جنس ديگر بندگان نيست ، از نوع ديگريست .