Abstract:
تعلیم کوششی برای آشنا ساختن نسل جوان با دستاوردهای نسلهای گذشته و تربیت به معنی پرورش نفس انسان برای درک فضایل است. موضوع ادبیات تعلیمی، مسائل تربیتی است. متون عرفانی را نمیتوان بدون در نظر گرفتن جنبههای تربیتی آن بررسی کرد؛ چون پرورش فضایل اخلاقی، ارزشهای فلسفی و دینی، کمال، زیبایی و معرفت را در اولویت قرار میدهد. اما تعلیم و تربیت عرفانی به موضوعات فراتر از مسائل سطحی اخلاقی میپردازد؛ زیرا سالک از این مراحل گذشته و با عرفان عملی، در مقام رسیدن به قرب حق است. بنابراین اعمال و رفتاری را تعلیم میدهد که به تصفیۀ باطن و تعالی روحی میانجامد. حدیقۀ سنایی بهعنوان اولین منظومۀ تعلیمی عرفانی شناخته میشود. پرسش اصلی و هدف پژوهش حاضر، مسئلۀ ارتباط روشهای تربیتی حدیقه با اهداف و اصول عرفانی است. بدین منظور آموزههای تربیتی حدیقه، از منظر اصول تعلیم و تربیت در متون تصوف و عرفان بازخوانی گردید و دادههای آن بهروش کتابخانهای گردآوری شد. این تحقیق ماهیت توصیفی و رویکرد تحلیلی دارد و بر مبنای یافتههای آن، درونگرایی در قالب معرفت، عشق و انحلال فردیت، اصول مهم تربیت عرفانی هستند که سالک متربی باید با اتکا به آنها مراحل و منازل مختلف را برای وصال به حقیقت طی کند. تعلیم پیر در قالب آموزههای مستقیم و غیرمستقیم، روشهای دیگرسازی هستند که در مکتب سنایی برای تربیت سالک به کار میرود تا او بتواند شایستگی خودسازی مورد نظر سنایی را به دست آورد. با این نتایج، حدیقۀ سنایی، یکی از مراجع ادبیتعلیمی اهداف و روشهای تربیت عرفانی به شمار میآید.
Machine summary:
اما تعليم و تربيت عرفاني به موضـوعات فراتـر از مسـائل سـطحي اخلاقي ميپردازد؛ زيرا سالک از اين مراحل گذشته و با عرفان عملي، در مقام رسيدن بـه قرب حق است .
اين تحقيـق ماهيـت توصـيفي و رويکـرد تحليلـي دارد و بـر مبنـاي يافتـه هـاي آن ، درون گرايي در قالب معرفت ، عشق و انحلال فرديت ، اصول مهم تربيت عرفـاني هسـتند که سالک متربي بايد با اتکا به آن ها مراحل و منازل مختلف را بـراي وصـال بـه حقيقـت طي کند.
اين نوع شـناخت ، برتـر از علـم حس و خيال است و سنايي آن را براي درک توحيد و رسيدن به پيشگاه حق ، شرط لازم ميداند (سنايي، ١٣٨٢: ٩٩ و ١٠٢): علــــم ســــوي در الــــه بــــرد نــه ســوي نفــس و مــال و جــاه بــرد علم از اين بـام گلشـن جـان اسـت نردبــان عقــل و حــس برهــان اســت هجويري ارزش سالک را منوط به معرفت ميداند؛ زيرا «هرکه را معرفت نيست دلش به جهل مرده است » (١٣٨٤: ٧ و ٢٨).
در عرفان «بود» سالک ، حجاب شمرده ميشود (سنايي، ١٣٨٢: ٣): در جهان يک زيان چو سود تو نيست وآنچه جنس ابـد چـو بـود تـو نيسـت غيــب خــواهي خــودي ز ره بــردار عيــب را بــا ســراي غيــب چــه کــار بنا بـه نظـر سـنايي (١٣٨٢: ٢٥، ٣٧ و ٣٩) هرچـه بـه «بـود» و «وجـود» تعلـق دارد، محوشدني ميداند: تــا بــود ايــن جهــان نباشــد آن تـــا تـــو باشـــي نباشـــدت يـــزدان همــۀ خــود ز خويشــتن کــم کــن آنگــــه آن دم حــــديث آدم کــــن تـــا بـــه جـــاروب لا نروبـــي راه کــــي رســــي در ســــراي الا الله عشق راهگشاي عارف به اين هدف نهايي، يعني سراي الا الله است : در رهــش خوانــده عاشــقان بــر جــان آيـــۀ کـــل مـــن عليهـــا فـــان (همان : ٨) ٥.